هنر جنگیدن بخش سوم

در آغاز، سخن را با این مطلب آغاز میکنیم که هنرجنگیدن تنها به مفهوم صرفأ نظامی آن نیست و میتواند در عرصه های دیگری ، همچون عرصه های سیاسی ، عرصه های اقتصادی ، عرصه های اطلاعات و ضد اطلاعات، حقوق مدنی ، رقابت در بازار….. و هرجایی که اصولأ رقابتی بین دو  و یا چندین طرف درگیر درماجرا در جریان است کاربردی تعیین کننده داشته باشد، و در پایان، این هنر جنگیدن است که نتیجه نهایی را رقم میزند و دانستن این هنر کاربردی عمومی دارد. لذا آنچه مورد نظر ماست آموختن اصول کلی هنر جنگیدن است تا با کاربرد عملی آن در هر کاری و در هر عرصه ای بتوانیم میزان شانس برد خودمان از یک سو و میزان شانس باخت رقیب و یا رقیبان را از سوی دیگر بالا ببریم و یاران به هیچ وجه فکر نکنند که مثلأ در جنگ اقتصادی خشونت در کار نیست ، هرگز اینطور نیست. خشونتی که در جنگ اقتصادی وجود دارد خشونت پنهان است و زمانی که یک طرف شکست می خورد چنان ضایعات سنگین سلسله واری را در جامعه پدید می آورد که گاهی تلفات آن قابل مقایسه با عواقب یک نبرد نظامی است ، مثل  میزان بیکاری شدید، بی خانمانی، طلاق، خودفروشی، از هم پاشیدن خانواده ها، افزایش کودکان بی سرپرست که در معرض آسیبهای فراوان قرار میگیرند و … لذا  آموختن  اصول هنر جنگیدن میتواند ذهن یاران را در تمامی عرصه ها باز کند. ساده انگاری خواهد بود که هنر جنگیدن را تنها به عرصه نظامی محدود بدانیم و اگر با دیدی بازتر به عرصه های دیگر نگاهی بیندازیم، به راحتی میتوانیم آرایش نیروها و استراتژیها و تاکتیکهای نیروهای رقیب را ببینیم و با نظارت کردن بر روند رقابت (جنگ) حتی طرفهای بازنده و برنده را پیش بینی کنیم و اگر بر مهارت خود در شناخت عوامل و پارامترهای درگیر درآن عرصه بیفزاییم پیش بینیهایمان نیز به همان نسبت از درصد بالاتری از واقعی بودن برخوردار خواهد شد.
مطلب دیگری که میخواهیم عنوان کنم مربوط به احساس عدم حضور و یا نادیده انگاشته شدن نیروی دریایی و نیروی هوایی در این سلسله نوشتارهاست. عدم سخن گفتن در باره این دو نیرو نه به عنوان نادیده انگاشتن آنها، بلکه به دلیل هویت دشمنی است که با آن میجنگیم و یا میخواهیم با آن بجنگیم .در شرایط کنونی دشمن ما داخلی است و نفرات محدودی دارد و با توجه به شرایطی که در آن به سر میبرد از قدرت عضوگیری پایینی برخوردار است و حتی برخی ازیگانها و ادواتش به درد جنگ شهری نمی خورد مانند یگانهای موشکی و دریایی و هوایی و توپخانه، مگر آنکه در آینده کار به جایی بکشد که یک جنگ تمام عیار داخلی به راه بیفتد که موجب به وجود آمدن جبهه های مشخصی مانند آنچه که در حدود بیست و هفت سال پیش در کردستان داشتیم گردد . حتی در چنان شرایطی نیز دشمن نمیتواند از تمامی یگانهایش سود برد، چون هر یگانی  در رابطه با شرایط اقلیمی  آوردگاه است که تعریف میشود وبه وجود می آید و لذا کاربرد خاصی دارد و خاص بودن آن موارد کاربرد آنرا محدود میسازد. در واقع اگر سپاه  پاسداران قواطها، دارای صد و پنجاه هزار عضو رسمی و دارای مثلأ یکصد هزار مفعول بسیجی است که عده ای از آنها برای استفاده جنسی در پایگاهای سپاه و بسیج و مساجد توسط برادران ارشدشان به کار گرفته میشوند و ارزشی هم بیش از آن ندارند ، با توجه به وسعت کشور و مناطق درگیری بخشهای بزرگی از نیروهایش در کردستان و بلوچستان و زمینگیر بودن نفرات زیادی از آن در مناطق صلح مسلح از قبیل مرزهای افغانستان و حاشیه خلیج فارس، شاید بتوان گفت که تنها میتواند حد اکثر ازیک سوم نیروهای زمینی رسمی و بسیجی اش در جنگ وگریزهای شهری شرکت جوید و با توجه به وسعت ایران در واقع سپاه پاسداران قواطها نیروی درخور توجهی نیست و برای همین هم از سالها پیش تلاشی را آغاز کرد تا نیروهای انتظامی را هم با قرار دادن فرماندهان خود در رأس آنها به عاریه بگیرد تا ضعف خود را از نظر تعداد نفرات و در نتیجه قدرت تحرک و پوشش عملیاتی، ترمیم نماید. حرکات دیگری که سپاه قواطان اسلام  در جهت کسب نیرو به آن دست یازید اجیر کردن مزدوران از مناطق فقیر نشین و همچنین استفاده از اراذل و اوباش است که  هم هزینه سنگینی را بر دوش آنها میگذارد و هم مشکل آموزش و سازماندهی و تسلیح و اعتماد کردن را در خود دارد و اخیرأ هم دیدیم که در جریان سیزده آبان برای دستگیریها جایزه های چند صد هزار تومانی گذاشته بودند و حتی دستگیریهای زیاد هم مشکل خاص خود را دارد که حد اقل آن ساختن مکانهایی برای نگهداری و هزینه زنده نگاه داشتن آنها و گماردن نیروهایی برای مراقبت از زندانیان که باز هم بیشتر دست و بالشان را میبندد و از سوی دیگر این پتانسیل را دارد که  مخالفین غیر فعال را به مخالفین فعال تبدیل نموده و مخالفین فعال تظاهراتچی را به مخالفین تشنه به خون مبدل سازد . لذا اگر نبرد از حالت تظاهرات خیابانی بیهوده خارج شده و اندکی حرفه ای تر شود کون سپاه به هوا خواهد بود  و مشتاقان میتوانند دلی از عزا در بیاورند و آنها این را نیک میدانند. همچنین سپاه  تنها قادر است از سلاحهای محدودی استفاده کند که از نظر رده بندی جزو سلاحهای سبک هستند که عبارتند از: چاقو، قمه، باتون، گاز اشک و فلفل ، نارنجک، اسلحه کمری، مسلسلهای سبک، تفنگهای تک تیر اندازی، و حد اکثر از زرهپوشهای مسلح به تیربار سنگین و تانک نیز سود برد، ولی باز هم خودشان نیک میدانند که حتی استفاده کردن از اینگونه امکانات هم محدودیت کاربردی دارد و از سوی دیگر هرسلاح سبک ویا سنگینی از قبیل تانک و یا زرهپوش که به بیرون آورده میشود با در نظر گرفتن ضریبی از ریسک از دست دادن آن همراه است و اگر این ضریب ریسک امروز کم است در فرداهای نزدیک بالا خواهد رفت و زمانی که ضریب ریسک  بالا رود بدین معنی خواهد بود که مخالفین دارند مسلح میشوند و آنگاه سپاه باید سطح نبرد را تغییر دهد. البته نیروهای دشمن در شرایط فعلی تا حدودی قادر به تغییر سطح نبرد هستند ولی اگر ما بتوانیم ظرفیتهای نیروهای دشمن را پر کنیم ، آنها مجبور به تغییرات اساسی در سطح  نبرد خواهند شد، که الزامأ تغییر در اولویتها و جابجایی در نیروها و تغییرات در رده های فرماندهی را به دنبال خواهد داشت و مستلزم فدا کردن ها و اغماض های بسیار زیادی در نقشه ها و طرحهای قبلیشان خواهد بود که بسیار پرهزینه است و ریسکهای خاص خود را دارد.
دادن تغییرات اساسی در سطح نبرد برای سپاه جاکشان، در شرایط پایدار فعلی (منظورم از شرایط پایدار فعلی آرایش نظامی موجود سپاه است که در بالا بدان اشاره کردم  و منظورم جیغ و دادهای خیابانی نیست ) بسیار مشکل و نا عاقلانه  است ، چون آرایش نظامی فعلی سپاه نتییجه و برآیند تشخیص اولویتها و طرحها ی تاکتیکی و استراتژیک در زمینه های گوناگون است  و دارای ظرفیتهای بالفعل و بالقوه فراوانی است که  به سادگی تغییر نمی پذیرد مگر آنکه نیروهای  انجمن پادشاهی و سایر رزمندگان راه آزادی حد اقل بتوانند  سه چهارم  از این ظرفیتها را پرکنند و عرصه را بر دشمن تازی پرست تنگ نمایند. لذا هر زمان نشانه ای از تغییر سطح نبرد و جابجایی مشاهده شود  بدین معنی خواهد بود که اولویتها از دید آنها تغییر یافته است و در نتیجه ناچار به، جا به جاییها محدود و یا اساسی  شده اند.
فرماندهان نیرو های انجمن پادشاهی باید به دقت حرکات دشمن را زیر نظر بگیرند و باید بدانند که  عمق و وسعت جابجایی ها درنیروهای دشمن یکی از مهمترین پارامترهایی است که  اندازه شکست و یا پیروزی یاران را  مشخص میکند. یعنی اینکه اگر تغییری در آرایش نظامی دشمن نمیبینید، بدین معنی است که حد اقل نتوانسته اید ظرفیتهای دشمن را پر کنید. لذا در مرحله اول باید ظرفیتهای دشمن را پر کرد و با کار اطلاعاتی بحثها و جنگ وجدلهای درونی دشمن را رهگیری نمود و از زمان بسته شدن نطفه های اندیشه تغییرات اساسی، یاران نیز همگام با این تغییرات بتوانند خود را آماده نبردهای بعدی کنند. همچنین یاران باید بدانند که هرگونه تغییرات اساسی ، اجبارأ شکافها و خلع هایی را بوجود می آورد که شناسایی آنها  قبل از وقوع  بسیار ضروری است وچه بسا نفوذ و حمله به این شکافها منجر به تارومار شدن نیروهای دشمن شود و یا حداقل از آرایش دوباره نیروهای دشمن جلوگیری نموده ویا آنرا کند سازد.

نمایش قدرت بخشی از کاربرد آن است

این یکی از اصول نظامی است و سپاه قاچاقچیان مواد مخدر و مشروبات الکلی  نیز آنرا میدانند، و نیز اینرا هم میدانند که به زور تبلیغات سنگین در سه دهه اخیر، با اینکه بازنده جنگ بودند با بوق و کرنا به عنوان نیرویی بسیار قدرتمند به مغز ساده دلان چپانده شده اند و مانورها ی نظامی شان که  با بوق و کرنا اجرا میشود نه برای ترساندن دشمن خارجی بلکه برای قدرت نمایی در داخل برای مردم ساده اندیش است و گرنه آمریکا و اروپا و اسراییل میدانند که اینها چه پخی هستند، و در جنگ سی و سه روزه فرومایگان لبنانی با اسراییل خیلی از پته های  سپاه پاسداران دیوسها  رو شد که برای آگاهی یاران می آورم:

هدف اصلی عملیاتی اسراییل در جنگ سی و سه روزه برخلاف تبلیغاتی که در ایران به راه انداختند و برخلاف تبلیغاتی که لبنانیهای جیره خوار در بوق و کرنا دمیدند و همچنین برخلاف تبلیغاتی که اسراییلیها مخصوصأ با تشکیل کمیته تحقیق در رابطه با علل شکست و یا کم کاری ارتش اسراییل به راه انداختند ، تنها سه چیز مهم بود:

1 – ارزیابی و کشف تاکتیکهای لبنانیها(که بوسیله سپاه قدس طراحی شده بود) و سرعت عمل و قدرت آتش آنها در برابر حملات اسراییل و همچنین به محک کشیدن دقت عمل و قدرت تخریب موشکهای اهدایی سپاه  عربده کشان بود.
2 – کشف تونلها و زاغه های مهمات و انهدام آنها و همچنین بمباران محله های شیعیان که منجر به خسارات  چند میلیارد دلاری گردید.
3- ایجاد منطقه حایل تحت نظارت بین المللی و بیرون راندن نیروهای لبنانی از مرزهای اسراییل.
لذا اگر به تاریخچه این جنگ کوتاه نگاه کنید، نیروی زمینی ارتش اسراییل تنها به تاکتیک عملیاتی نوک سوزنی بسنده کرد و نیروی هوایی نیز وظیفه حد اکثر ایجاد تخریب را به عهده گرفت و از تعداد بیش از شش هزار موشکی که از طرف لبنانیها به سوی اسراییل پرتاب شد و با در نظر گرفتن وسعت کم کل منطقه نبرد(نبرد از راه نزدیک) خسارات ناچیزی به بار آورد و نشان داد که این موشکها بیشتر به درد چهارشنبه سوری میخورد تا جنگ. اما بنا بر اصل نظامی «مغرور نگاه داشتن دشمن»، اسراییل و فرانسه و تمامی خبرگزاریها برای لبنانیها هورا کشیدند و کف زدند و این الاغها را با خانه ها و پلها و جاده های ویران شده و با بیش از یک هزار و دویست کشته و هزاران زخمی و در به در و آواره (بدون احتساب کشته ها و زخمیهای حزب الله پاسداران که هرگز و هیچکس به آن اشاره ای نکرد) چنان خوشحال و خندان  و مسرور از پیروزی به چادرهای آوارگان سازمان ملل راهنمایی کردند که حتی الاغها از اطلاق نامشان بر آنها از خجالت آب میشوند و به زمین فرو میروند.
اما مطلب دیگری که جزو اسرار سربه مهر سپاه و بسیج کونی از زمان  تشکیل سپاه و بسیج است  که در زمان جنگ شدت بیشتری یافت، و همه سپاهیهایی که در جبهه بوده اند آنرا میدانند که  چه بلایی از طرف پاسدارها بر سر ماتحت بسیجیها و سپاهیهای جوانتر آورده شده است. و باز هم به غیر از این، تمامی پیشمرگان حزب دموکرات و کو مه له  صدای زوزه و التماس سپاهیها و بسیجیها را بعد از دستگیری به گوش دارند. و چه بسا تجاوزهای جنسی که به مبارزان دستگیر شده از طرف سپاهیها و بسیجیها انجام شد رنگ  عقده گشایی آن دوران  را هم با خود داشته است.
این مطالب را از این جهت نوشتم که اولأ بخشی از نیروهای کثیف  رژیم که بنا به دلایلی  با سپاه و دار و دسته خامنه ای اختلاف پیدا کرده اند  در یک ارکستر مشترک با توده ای ها و فدائیان خلق اکثریتی و سایر جرثومه های فساد  میخواهند باز  به مردم بقبولانند که این سپاه همان سپاه مثلأ بیست سال پیش است ولی عده ای فرمانده جاه طلب هستند که این بازی را در آورده اند و بدنه سپاه با مردم هستند و یا اینکه این بسیجیها از جنس بسیجیهای اوایل انقلاب هستند اما عده ای مادر به خطا و فریب خورده هم در میان آنها هستند که بوی بسیجیهای اول انقلاب را نمیدهند و  با بافتن داستانهای دروغ  در رابطه با اخلاقیات بسیجیها و سپاهیهای  دوران سال 57  تاپایان جنگ هشت ساله طوری وانمود میکنند که گویا تمامی بسیجیها و سپاهیهای  آن دوره فرشتگانی آسمانی بودند بدون آنکه بگویند همان فرشتگان آسمانی بودند که در زندانها به دختران تجاوز میکردند وحکم شرعی برایشان کافی بود که به هر کثافتکاری دست بزنند وبازهم بدون آنکه به مردمی که آن دوره را ندیده اند بگویند که اولأ در آن دوره عده قابل توجهی از سپاهیها و بسیجیها  در درون خانواده های بسیار معمولی و شریف  و میهن پرست رشد نموده بودند و حتی در جبهه های نبرد هم آنها بودند که بیشترین تلفات و دلاوریها را داشتند و حتی تعداد زیادی از آنها به سوی نیروهای مخالف جمهوری آیین پلیدی میپیوستند وحتی از خانه رانده میشدند و تعداد زیادی از آنها که شاهد کثافتکاریهایی که برشمردم بودند و به خاطر روحیه سالمی که داشتند ویا فشار خانواده های شریفشان در همان اوایل و یا  بعد از پایان جنگ  از سپاه و بسیج استعفا دادند و آنهایی که ماندند و یا بعدأ پیوستند بیشتر به خاطر سهمیه دانشگاه و دزدیدن کوپون های گوناگون و دله دزدیهای دیگر بود ند اگر افرادی بخواهند تاریخچه تشکیل سپاه و بسیج را بنویسند خواهند دید که با گذشت زمان بسیجی و سپاهی شدن به صورت محل کسب در آمدهای کلان شد، ولی با اینهمه  حتی تا 10 سال پیش ریزش نیروهایی که کمترین شرافتی برایشان مانده بود ادامه داشت و حتی بسیجیهایی که چه بسا تحت شعارهای اتمی به شور آمده و به این نیرو پیوسته بودند نیز ریزش کرده اند و الآن شما با یک عده مادر قحبه جنایتکار(بخوانید پسران و دختران مرد همسایه) طرف هستید که از الکهای ریزش نیرو نگذشته اند و دارای منافع خاصی هستند که در گرو ماندن رژیم است و چنان کثیف هستند که اگر ببینند که مثلأ کفه ترازو به نفع خاتمی و موسوی  است  به سمت آنها خواهند رفت و مطمئن باشید که بازهم آب از آب تکان نخواهد خورد و با آغوش باز از طرف رهبران قلابی اصلاح طلبان تطهیر شده و به کثافتکاریهایشان ادامه خواهند داد ( البته من چنین روندی را نمی بینم چون این خمیری که درست کرده اند خیلی آب میبرد). دلیل دوم نوشتن این مطالب که به حاشیه روی شباهت دارد این است که سپاه قواطان، در این مرحله همچنان سعی دارد با نمایش قدرت طرف مقابل را از میدان به در کند و اگر یاران و سایر مبارزان و حتی فرزندان سپاهیها و بسیجیها بدانند که اینها از نظر شخصیتی چگونه افرادی هستند و چه تاریخچه متعفنی داشته اند و توانایی رزمی آنها از نظر فنی در سطح کشور در چه حد است و اینگونه نمایش قدرت دادنها در رسیدن به اهدافشان نقش بر آب خواهد شد و آن گوی بلورین قدرت پوشالی شان ترکهای عمیق بر خواهد داشت.
اکنون سپاه قاچاق  و فروش دختران به روسپی خانه ها، آرام آرام وارد معرکه ای میشود که جز شکست وننگ برای آیین تباهی(اسلام) چیز دیگری به ارمغان نخواهد داشت و اینبار، حتی به راه انداختن جنگ خارجی نیز به دادشان نخواهد رسید و به همین دلیل هم چنین شتابان عمل میکنند. نیروهای مبارز باید بدانند که سپاه و بسیج توان رویارویی با دشمن خارجی را ندارد و با نگاهی سطحی به فرسودگی و عقب ماندگی ادوات نیروی زمینی وهوایی و دریایی (چه سپاه و چه ارتش) و مقایسه آن با سایر ارتشهای کلاسیک منطقه میتوان این را به سادگی فهمید، و به همین خاطر هم هست که ساز جنگهای نامتقارن را کوک کرده اند که باز هم همان استراتژی مندرس جنگ هشت ساله است، که در بخش دوم از آن صحبت کردم (از همین الآن به سپاهیها و بسیجیها پیشنهاد میکنم که به خاطر این استراتژی مشعشع شان شلوارهایشان را پایین کشیده و دولا شده و آماده  پذیرایی باشند و فکر میکنم که میفهمند که چه میگویم، چون در جنگ با عراق میدانند که به دستور صریح صدام سربازان عراقی چه بلایی برسر ماتحتشان آوردند و این مسئله همچنان در آرشیوهای سپاه به عنوان یک راز مگو حفظ میشود و بخشی از اسناد طبقه بندی شده است.). سپاه و ارتش اینرا  به خوبی میدانند  که طرح موزاییکی، چه تحفه ای است و به همین دلیل هم سپاه جاکشان اعلام کرد که امنیت داخلی را به عهده میگیرد ، چون نه توانایی و نه لیاقت جنگ با بیگانگان را دارد و به همین دلیل هم با بوق و کرنا از طرح موزاییکی و فواید بسیار آن، داد سخنها دادند که به درد عمه شان میخورد. از سوی دیگر نباید فریب ادعاها و برآوردهای کاذب و مثلا کارشناسانه روزنامه ها و مجلات خارجی و یا اظهارات ژنرالهای آمریکایی را در رابطه با توان رزمی  سپاه قدس وقدرت یگانهای  موشکی و قایقهای تندرو در خلیج فارس را خورد زیرا بیش از نود درصد آنها ضد اطلاعات است  و سپاه هم این را خوب میداند، ولی این مزخرفات را به عنوان اعترافات دشمن، به خورد اعضای بی سواد و بسیجیهای الاغ میدهد تا به آنها روحیه کاذب بدهد و هم مبارزان را از قدرت بالای سپاه بترساند. آیا تا به حال دیده اید که این ژنرالها در رابطه با تسلیحاتشان و قدرت آتش نیروهایشان در خلیج فارس حتی کلمه ای حرف زده باشند؟ آیا دیده اید که یک مقام رسمی آمریکایی در رابطه با توان در هم کوبیدن نواحی ساحلی خلیج فارس  در چند ساعت حرف بزنند؟   در مجموع باید گفت که سپاه با تمامی نیروهای عاریتی اش ( نیروهای انتظامی و وزارت اطلاعات) تنها از عهده نبرد با دختران و پسران بی سلاح ولی نجیب و سر فراز ایرانی  بر می آید و حتی زمانی که تعداد مراکز برگزاری تظاهرات ها زیاد میشود،نیروهای ویژه سپاه و بسیج ولباس شخصیها و نیروهای انتظامی زه میزنند و به سرعت نیروهایشان به کمین افتاده و تار و مار میشوند و اگر سپاه و بسیج مفعولها تاکنون هزاران کشته نداده اند تنها به خاطر نقش ستون پنجمی نیروهای به اصطلاح اصلاح طلب  و چپ نمایان بی مایه و دروغین و خائنی از قبیل توده ایهای نوکر بیگانه و اکثریتیهای بی پشم و پیل و ملی مذهبیهای  فاحشه صفت ( چه در داخل و چه در خارج است) است که توی دل مبارزان را خالی میکنند و سپاهی و بسیجی دستگیر شده را از دست مبارزان به لطایف الحیل بیرون می آورند و به آنها گل میدهند و آزاد میکنند تا جایزه صلح نوبل بگیرند و از سوی دیگر ناپختگی و بی تجربگی نیروهای راستین مبارزه را نشان میدهد، که چه آسان فریب این فاحشه های سیاسی به اصطلاح اصلاح طلبان( که البته به خاطر چنین روزهایی پرورانده شده اند و وظیفه اصلی شان کنترل بحران به نفع رژیم است) را میخورند و اگر به تعداد تظاهر کنندگان  در تظاهرات های اولیه وتظاهرات اخیر(16 آذر) دقت کنید خواهید دید  که نیروهای مبارزین شرکت کننده در تظاهراتهاچقدر آب رفته است و به کلامی دیگر چقدر به اضمحلال کامل نزدیک شده است. این پدیده(کم شدن تعداد تظاهر کننده) نشان میدهد که نیروهای راستین مبارز دیگر تظاهرات را به عنوان راه مبارزه کارساز نمی شناسند . البته من مخالف تظاهرات خیابانی نیستم ولی این نوع از تظاهرات خیابانی را که  حداکثرهدفش، دیده شدن در یوتیوب و در آوردن اشک خاله سوسکه های نشسته در سازمانهای حقوق بشری از قبیل  «سازمان دیده بان حقوق بشر» و یا سازمانهای مشابه آنها میباشد بیهوده و کجراهه میدانم ، و نظرم را در باره تظاهرات موثر خیابانی که هم یوتیوبی باشد و هم اشک خاله سوسکه ها را در بیاورد وهم سپاه وبسیج را به عزا بنشاند را در پایان این مقاله به عنوان حسن خطام خواهم آورد.
در اینجا روی سخنم در وحله اول با نیروهای انجمن پادشاهی و در وحله دوم با نیروهای دیگری که برای دموکراسی و براندازی رژیم کثیف اسلامی مبارزه میکنند است (کاری به کار سبزی چیها و طرفداران علوفه سبز و یا طرفداران گره زدن سبزی سیزده بدر ندارم ، چون عده ای از آنها ماهیت خود را نشان خواهند داد و دوباره به سپاه و بسیج خواهند پیوست و وظیفه آنها در این مرحله به شکست کشاندن مبارزات از طریق نرم و بیمایه کردن مبارزات بوسیله  القائاتی از قبیل صلح طلبی ، وحدت ملی<<بخوانید وحدت خانواده های مافیایی>> و حقوق بشر قلابی است).

یاران

اگر در این مرحله به خیال اینکه نیروهای جدیدی را جذب کنیم، وارد گرداب جنگهای بی سر وته خیابانی که هیچ تلفاتی بر دامن دشمن نمیگذارد ادامه دهیم و دشمن هم هربار با تور ماهیگیری مبارزان را به طور فله ای دستگیر نماید و و زیر ضربات خرد کننده جسمی و روحی قرار دهد، جز  شکست استراتژیک و نابودی کامل نیروهایمان طرفی نخواهیم بست. نیروهای انجمن پادشاهی در این شرایط  به هیچ عنوان به بهانه  به دست گرفتن رهبری تظاهرات، که حتی اگر تمامیش را هم به ما بدهند به جایی نخواهد رسید، نباید وارد این بازی شکست خورده شوند. همانطوری که در بخش دوم گوشزد کردم نباید وارد جنگی  شد که نمیتوان در آن پیروز شد، و نباید بر اساس احساسات وارد نبردی شد که از همان اول شکست خورده و مرده به دنیا آمده است. نیروهای انجمن پادشاهی باید به شکل شکارچیان خاموش در آیند و درسکوت مطلق به شناسایی اهداف نرم و انهدام آنها بپردازند، کاری که با کمترین ضریب تلفات بتواند ضربات سنگینی بر دشمن وارد سازد، من نمیدانم چه تعداد نیروی انجمنهای پادشاهی در داخل ایران به طور فعال وجود دارند، اما میدانم که در این مرحله دادن یک نفر تلفات در برابر گرفتن حتی ده نفر تلفات از نیروهای دشمن برای نیروهای انجمن پادشاهی به صدا در آمدن زنگ خطر است. این شرکت کردن در جیغ ودادها نیست که مبارزه را ارتقاع میدهد بلکه گذاشتن چند کشته و یا زخمی با زخمهای عمیق و به آتش کشیدن انبارهای کالاها و مخازن سوخت و ویران کردن برجهای در دست ساختمان و آتش زدن خانه های سپاهیها و بسیجیها و نیروهای سرکوبگر نیروهای انتظامی است که راهی نو و موثر را به دیگر مبارزان نشان خواهد داد و این آن چیزی است که نه رفسنجانی و نه موسوی و کروبی  آنرا نمی خواهند. چون این رهبران قلابی به گوشتهای دم توپی نیاز دارند تا خر معاملات خود و سایر آخوندهای قم را از پل بگذرانند تا  هم در قدرت سهمی داشته باشند وهم در منافع مالی جانبی رژیم که از طریق راههای تبهکارانه بین المللی  به دست می آید که انحصار آن در دست سپاه و پدر خوانده خامنه ای است شریک شوند وبقای رژیم را هم تا چندین سال دیگر تضمین کرده  و نهایتأ هم تکه استخوانی جلوی هوادارانشان بیندازند ، و کوته فکران را  که تعدادشان هم کم نیست تا مدتها سرگرم دموکراسی بازی و گفتگوی تمدنها کنند، اما شکارچیان خاموش میتوانند مبارزه را به مرحله ای نو ارتقاع دهند و زهر تلخ نابودی را بر کام دارو دسته های اصلاح طلب قلابی  از یک سو وسپاه و بسیج مفعولان از سوی دیگر بریزند و مبارزان راستین را بی سر و صدا به مسیر سرنگونی رژیم بکشانند.  من شخصأ به شعارهایی از قبیل : اگر یک مبارز برخاک بیافتد هزاران مبارز به جای او سبز خواهند شد ، ویا : هر قطره خون مبارزان چنین و چنان خواهد کرد و یا سایر چرندیات شاعرانه که همه اش را جمع کنی یک دسته تربچه هم در ازایش نمیدهند، معتقد نیستم. من معتقد به افتادن در سراشیب از دست دادنها وشعر وشاعریها  و رجزخوانیهای  بعد از شکست (مثل لبنانیها ) برای خنک شدن دلها نیستم ، من به ” ما پیروزیم ” های توخالی و <<شهید شدن>> نیروهایمان و حتی خون دماغ شدنشان معتقد نیستم ، من معتقد به شمردن کشته ها و زخمیهای دشمن هستم ، من معتقد به نابودی داراییهای دشمن هستم من معتقد به “به شهادت رساندن و به بهشت فرستادن” دشمنان  تازی پرست  هستم. من به هیچ عنوان معتقد نیستم که یاران انجمن پادشاهی و سایر مبارزان راه آزادی را در راه اشکال مسخره مبارزاتی میتوان مثل گلوله ای بی ارزش شلیک کرد و بعد هم گفت که بالاخره مبارزه اینطوری است و سرشکستنک دارد. من معتقد هستم که باید کاری کرد که برای دشمن حتی کمک کردن به زخمیها و یا جمع آوری جسد های کشته هایشان نیز  تبدیل به کابوس شود، و میتوان اینکار را کرد.
با توجه به مسایلی که ذکر شد، اکنون یاران به طور کلی با توان رزمی واقعی سپاه  پاسداران میلیاردرها  آشنا شدند، اما نیروی دیگری نیز وجود دارد که بخشی از نیروهای زمینی دشمن را تشکیل میدهد و آن نیروهای وزارت اطلاعات است که با شناختن نوع و طبیعت کار آن میتوان با آن مبارزه کرد.

اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات

پنهانکاری ، پنهان پژوهی و براندازی

این سه کلمه، شیوه کار و هدف نیروهای اطلاعاتی را به طور خلاصه بیان میکند. ماهیت کار اینگونه سازمانها تقریبأ یکسان است، اما شیوه کار و اهداف تعیین شده  آنها نسبت به یکدیگر میتواند فرقهای بسیاری داشته باشد. لذا با توجه به شیوه های کاری  و اهداف مختلف و امکانات فیزیکی (ادوات آفندی و پدافندی ، سیستمهای استراق سمع و…)، اشکال سازمانی و مهارتهای نیروهای آنها میتواند کاملأ متفاوت باشد، هرچند که دارای تشابه هایی هم هستند. در این قسمت کاری به کار سازمانهای دیگر اطلاعاتی ندارم و هدفم شناساندن  نیروهای اطلاعاتی دشمن داخلی یعنی وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه میباشد.

تاریخچه مختصر

بعد از تشکیل سپاه پاسداران هسته های اطلاعاتی در سپاه تشکیل شد که از سر وته کار اطلاعاتی هیچگونه آگاهی نداشتند و کارشان  بسیار ابتدایی بود و بر اساس اطلاعات داده شده از طرف مردم عادی ، کارهایی میکردند که هیچ سمت و سویی نداشت ولی همینقدر که نامش اطلاعات سپاه بود ، مردم بر اساس سابقه ذهنی غلطی که از سازمان ساواک داشتند از اسم اطلاعات میترسیدند و وقتی با بازجویان سپاه (که اگر با گاو پاسور بازی میکردند صد تا سور میخوردند.) رو برو میشدند فکر میکردند که با افسران اطلاعاتی زبده ای از نوع  سیا و ک گ ب طرف هستند و هر ارگانی هم برای خود عده ای گاو جمع کرده بود و مثلأ کار اطلاعاتی میکردند.
جالبتر اینکه عده ای کلاش هم راه افتاده بودند و با جعل یک کاغذ پاره ابتدایی به بعصی از مردم سر میزدند و اخاذی می نمودند و عده زیادی از پاسداران کمیته ها در این زمینه فعالیت میکردند و افراد سپاه پاسداران هم از آنها دل خوشی نداشتند ولی به خاطر فتاوی  و دستورات اسلامی که از طرف آخوندهای مختلف میرسید که هر کدام سر در آخوری داشتند و فتاوی و دستوراتشان را هم  علوفه آخور تعیین میکرد سر در گم بودند. و بر اساس تجربیات شخصی که  در رابطه با این گروههای اولیه به اصطلاح اطلاعاتی دارم ، حتی اگر مسعود رجوی را هم دستگیر میکردند میتوانست خودش را ناصر ملک مطیعی جابزند و آزاد شود. اما از سوی دیگر در زمان نخست وزیری موسوی حرکات کلاسیکی در جهت آموختن کار اطلاعاتی از طرف سعید حجاریان و عده ای دیگر آغاز شده بود و اطلاعات نخست وزیری را تشکیل داده بودند و بعد از فرستادن یکسری افراد به سوریه از طرف دولت و سپاه اولین هسته های اطلاعاتی (اندکی بهتر) تشکیل شد و سپس با فراخواندن عناصر اطلاعاتی ارگانهای مختلف  وزارت اطلاعات تشکیل شد که پر بود از توده ایها و عناصر سازمان مجاهدین خلق و بزرگترین عامل نفوذی حزب توده فردی به نام بیژن کبیری بود که گفته میشد که دست راست محمد ری شهر( اولین وزیر اطلاعات) است و دست بالایی در دستگیری مجاهدین و فداییان اقلیت و پیکاریها و سازمان رزمندگان طبق  کارگر داشت، که بعد از لو رفتن بخش مخفی حزب توده بیژن کبیری هم لو رفت و اعدام شد. این شخص برای سرویس اطلاعاتی روسها کار میکرد و در حد محدود به حوزه وظایفش، مقداری هم کار اطلاعاتی بلد بود و تعدادی را هم آموزش داده بود. در رابطه با کار اطلاعاتی بسیار ضعیف گاوهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی همینقدر بگویم که در فاصله سال 60 تا اواسط سال 63  دو بار تشکیلات سراسری درون زندانیان وابسته به مجاهدین خلق و یک بار هم تشکیلات درون زندانیان گروه پیکار کشف شد. هرچند این امر مسکوت گذاشته شد و جزو اسناد طبقه بندی شده قرار گرفت  اما زیر پای محمد ری شهری را چنان صابون مالید که به جایی رفت که دیگر برنگشت . از سال 66 حرکاتی از سوی هاشمی رفسنجانی در نزدیکی به روسها انجام گرفت و تعداد زیادی از افراد وزارت اطلاعات در سوریه و روسیه آموزشهای بهتری دیدند و بعد از رسیدن رفسنجانی به مقام ریاست جمهوری وزارت اطلاعات تبدیل به یک سازمان اطلاعاتی قابل قبول (از نظر فنی کلمه) گردید و فروپاشی شوروی کمک بسیار بزرگی به وزارت اطلاعات ایران نمود وعده ای از افسران بیکار شده  ک گ ب ، که به نان شب شان محتاج بودند از طرف وزارت اطلاعات برای آموزشهای اطلاعاتی اجیر شدند و کیفیت اطلاعاتی سپاه قدس و سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات را بسیار بالا بردند.

تشکیلات سازمانی  وزارت لایه ها و سایه ها

وزارت اطلاعات از دو بخش امور خارجی و امور داخلی تشکیل میشود و وزیر اطلاعات نقش هماهنگ کننده این دو بخش  به عهده اوست. وزیر اطلاعات در تعیین  استراتژیها و تاکتیکها و تصمیم گیری های نهایی در باره آنها و با مشورت با اطاق فکر رهبری، دخالت و نظارت مستقیم دارد.

رده بندی سازمانی

1-    وزیر اطلاعات.
2-    افسران بلند پایه ای که ریاست شعبه های استانها را دارند.
3-    افسران بلندپایه ای که مسئولیت پایگاههای خارج از کشور را به عهده دارند.
4-    افسران ارشد  گروههای مسئول پالایش اطلاعات جمع آوری شده در پایگاههای خارج  و داخل کشور.
5-    افسران میانپایه که مسئولیت حلقه های اطلاعاتی(تیم ها) را را برعهده دارند و اطلاعات حلقه ها را بعد از پالایش اولیه و اظهار نظر تخصصی به افسران مافوق میدهند.
6- افسران دون پایه که عضو حلقه ها هستند و شاخکهای حساس( خبرچینها) را کنترل میکنند.
سربازان که عملیات نظامی (ترورها) را در صورت لزوم انجام میدهند.

شیوه کار تشکیلاتی

1- هرحلقه ازچند عضو و در رابطه بایک موضوع و یا موضوعات  مرتبط تشکیل شده واز طریق خبرچینها و نفوذیها، اطلاعات لازم را کسب کرده و مورد مطالعه گروهی(پالایش) قرار میدهد. تمامی مکالمات ضبط و مستند میشود و اگر اطلاعات به دست آمده در حوزه ظرفیت حلقه باشد راسأ تصمیم به ادامه عملیات میگیرد و در غیر این صورت با ارائه گزارش و  اظهار نظر به رده بالاتر گزارش داده و منتظر کسب تکلیف میشود. اما در هر صورت و در هر مرحله بعد از پالایش اولیه تمامی اطلاعات و پالایش به همراه نظریه حلقه به رده بالاتر گزارش میشود.  لازم به ذکر است که در هر رده سازمانی اگر تصمیم به ارتباطی جدید گرفته شود نوع ارتباط و سخنانی که باید رد و بدل شود به دقت مورد مطالعه قرار میگیرد. ارتباط جدید تا زمانی که از طرق مختلف تست نشده و به آن اطمینان کامل (از نظر احاطه) نداشته باشند در همان رد ه جدید بودن باقی میماند.

2- ظرفیت هر حلقه از همان آغاز کار تعریف میشود، مثلأ سوژه مورد مطالعه ، حیطه اختیارات حلقه در رابطه با برخورد نظامی، حدود ارتباطات و نوع ارتباطات حلقه با خارج از آن و ظرفیت مالی حلقه را در مجموع، ظرفیت بالفعل هرحلقه (دایره) مینامند.

3- در صورت تداخل کاری میان حلقه ها که در واقع ادامه عملیات را از ظرفیت حلقه ها خارج میکند، با گزارش مورد و یا موارد به رده های بالاتر، با توجه به اهمیت و درجه سری بودن آن ، یا کمیته مشترکی بین حلقه های درگیر ایجاد میشود و یا اینکه حلقه جدیدی برای تعقیب و مطالعه و پالایش اطلاعات مربوط به آن تشکیل میشود.

4- تصمیم گیریهای کلان و پالایشها نهایی در شوراهای مرکزی بخش داخل و خارج انجام میکیرد و در صورت تداخل موضوعات که هردو جنبه داخلی و خارجی را دارند در شورای هماهنگی کل بررسی میگردد و در صورت نیاز به تصمیمگیریهای مهم و یا کلان با اطاق فکر رهبری  مشاوره میگردد.

5- تمامی عملیات اطلاعاتی برون مرزی، با دبیر دومهای سفارتخانه ها انجام میگیرد که از اعضای وزارت اطلاعات بوده و هماهنگیهای لازم را در صورت پیش آمدن مشکلات برای حل آنها انجام میدهد.

سوژه های کاری

از زمان روی کار آمدن رفسنجانی به عنوان رییس جمهور وارتقاع سطح آموزشهای نیروهای اطلاعاتی اعم از وزارت اطلاعات ، اطلاعات سپاه و سپاه قدس، سه نظریه استراتژیک در رابطه با شیوه های کاری در سطح نیروهای اطلاعاتی مطرح شد، که مکمل یکدیگرند.

نظریه اول : برای کنترل داخل کشور باید آنرا از خارج کنترل کرد.

نظریه دوم: برای دانستن همه چیز باید در همه جا بود.

نظریه سوم: سازمانهای اطلاعاتی باید از پوششهای قانونی اقتصادی  استفاده کنند.

برای اجرایی کردن این سه نظریه بودجه بسیار کلانی لازم بود که بودجه های علنی و غیر علنی رسمی حتی کفاف دو در صد آنرا نمیداد، لذا اطلاعات سپاه و سپاه قدس و وزارت اطلاعات با همکاری حلقه به گوشانه حزب الله لبنان  شبکه وسیع سرقت اموال و اتوموبیل در کشورهای غربی از یک طرف و شبکه عظیم مافیایی قاچاق مواد مخدر را از طرف دیگر به راه انداختند ، و دولتمردان فاسد ترکیه و سوریه و شبکه مافیای ترکیه هم جیره و مواجب خود را در این میان میگرفتند و بر این عمل ننگین سرپوش میگذاشتند
شبکه سرقتهای اتوموبیل در ژاپن و استرالیا و کشورهای اروپایی و کانادا را حزب الله لبنان و گروههای تبهکار عرب به عهده داشتند. شیوه کار هم بدین قرار بود که اتوموبیلهای سرقت شده را به قطعات تبدیل کرده و کد گذاری نموده و به عنوان قطعات فرسوده یدکی به کشورهای عربی و آمریکای مرکزی و لاتین صادر میکردند و در آنجا ، آنها را دوباره مونتاژ کرده و به صورت اوتوموبیلهای کامل میفروختند و لوازم خانگی سرقت شده را هم باز به عنوان لوازم دست دوم و فرسوده به خارج صادر کرده و به فروش میرسانیدند، که در این رابطه لبنانیهای روزه بگیر و نماز خوان پرونده های قطوری در سرتاسر این کشورها دارند، اما شبکه مواد مخدر را سپاه و سپاه قدس و حزب الله ترکیه و حزب الله لبنان از طریق مرزهای شرقی ایران وارد و از مرز ترکیه خارج نموده و از طریق سوریه به لبنان و قبرس ( لارناکا ) منتقل کرده و به سرتاسر اروپا منتقل مینمودند و هم اکنون هم میکنند و سپس بخشی از آن را با همکاری شبکه های مافیایی فرانسه و ایتالیا به کانادا و سپس به آمریکا صادر میکردند.
نیروهای اطلاعاتی اسلام  ناب محمدی با پیروی از پیامبرشان ( سردسته دزدان مدینه ) در یک عملیات مقطعی وهم آهنگ باسرداران اسلام عراقی (مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق ) و به کمک شیعیان حسینی عراقی ، در جنگ اول خلیج فارس اموال مردم بیخانمان شده  عراقی راکه در اثر بمباران های شدید نیروهای متحدین، از خانه و کاشانه شان فراری شده و تمامی اموال خود را به جای گذاشته بودند، را به سرقت برده و از طریق مرزهای غربی وارد ایران کرده و میفروختند که تمامی اش سود خالص بود و همه دست اندر کاران نام برده شده از این مال یغما، سودهای کلان بردند و سهم خامنه ای و رفسنجانی هم که خدا میداند از این دزدیها چه بوده است.
با این طرحهای مشعشع خامنه ای و رفسنجانی ، فساد در تمامی رگ و پی  بسیاری از افراد تشکیل دهنده این ارگانها چنان نفوذ کرد که سربریدن مخالفین و قتلهای زنجیره ای و اخیرأ قتل و شکنجه و تجاوز به معترضین نتیجه انتخابات مثل خوردن یک لیوان آب است.
بعد از بدست آوردن اولین اندوخته های مالی شرافتمندانه، وزارت اطلاعات و سایر نیروهای اطلاعاتی شروع به مهاجرت به کشورهای گوناگون کردند. و برپاکردن شرکتهای بزرگ تجاری در کشورهای گوناگون شروع شد و تنها در امیر نشین دبی شصت میلیارد دلار سرمایه گزاری انجام گرفت، در آلمان ، انگلستان، فرانسه، ایتالیا ، اتریش،سوئد و هلند ناگهان شرکتهای بزرگ تجاری مثل قارچ شروع به روییدن نمود و در کشورهای مالزی و اندونزی و سنگاپور وتایلند نیز شرکتهای بسیاری تاسیس گردید. موئلفه هایی که باعث  تشخیص اولویتهای کشورها برای سرمایه گذاری می شد از این قرار بود:

1-    تعداد جمعیت مهاجرین و یا پناهندگان ایرانی .
2-    محلهای تجمع جاسوسان، مثل قبرس و اطریش ( لارناکا و وین )
3-    مسیرهای قاچاق مواد مخد ر و اسلحه.( بیلوروس،ایتالیا، فرانسه، کانادا)
4-    مراکز مناسب برای پولشویی تا پولهای به دست آمده از راه قاچاق مواد مخدر و اسلحه را از طریق وارد کردن به سیستم بانکی به صورت پول تمیز در آورد( دبی، ترکیه، کشورهای آسیای جنوبی).
5-    مراکز تهیه جنگ افزار و لوازم الکترونیک پیشرفته (مایکرو چیپ ها).
6-    مراکز تهیه مواد و یا ملزوماتی که کاربرد اتمی دارند.
7-    مناطقی که دارای بنادر  رو به دریای آزاد (اقیانوس) دارند.
8-    مناطقی که نقطه تلاقی شرکتهای بزرگ بین المللی است.

این هجوم گسترده از چشم نیروهای اطلاعاطی سایر کشورها به دور نبود و به همین دلیل هم رسواییهای بین المللی گوناگونی به بار آمد که بزرگترین آنها جریان دادگاه میکونوس بود، که باعث شد خامنه ای و رفسنجانی به گه خوردن بیفتند و با باجهای کلان که کوچکترین آنها فراخواندن گدا گودولهای اطلاعاتیشان از کشورهای اروپایی بود.
در مجموع در این رابطه اموال بسیاری از دست دادند و بسیاری از عناصر اطلاعاتی شان به صورت مهره های سوخته در آمد، همچنین تعداد زیادی از عناصر اطلاعاتی هم به استخدام سایر کشورها در آمدند که هر ماهه چند نفرشان را میبینیم که با چمدانهای پر از مدارک سری و فوق سری ناگهان ناپدید میشوند. اما اهدافی که این مهاجرت وسیع اطلاعاتی داشت از این قرار بود:

1-  نفوذ و تعقیب و مراقبت نیروهای اپوزیسیون، از درون و بیرون و به دام انداختن و سربه نیست کردن عناصر موثر.

2-  در صورت امکان ، خریدن رهبران اپوزیسیون با ارعاب و تطمیع.

3-  تطمیع رسانه های فارسی زبان کشور های اروپایی و آمریکا.

4-  به وجود آوردن گروههای  ظاهرأ اپوزیسیون  برای ایجاد تشتت آرا و جذب  افرادو  تحت کنترل نگاه داشتن آنها.

5-  خرید تسلیحات و قطعات جنگندهای ساخت آمریکا.

6-  ایجاد ناوگان ترابری  زمینی ، دریایی و هوایی برای  قاچاق خریدهای غیرقانونی از بازار سیاه  و از سوی دیگر حمل و نقل مواد مخدر.

7-    تلاش برای تطمیع صاحبان صنایع و شرکتهای تجاری برای تهیه ملزومات اتمی – نظامی.

8-    نفوذ در سازمانهای اطلاعاتی سایر کشورها.

همانطوری که گفتم در بیشتر موارد این طرحهای بزرگ به شکست انجامید و تنها چیزهایی که در آن اندکی پیروزی به دست آوردند ، در دو زمینه بود که یکی در رابطه با انتقال بخشی از تکنولوژی اتمی ( که بسیار پر هزینه بوده است چه از نظر مالی و چه از نظر سیاسی و همچنان باید منتظر پرداخت هزینه های بسیار بیشتری بود.) و دیگری،  ترور شخصیتهای سیاسی اپوزیسیون بود که به قتلهای زنجیره ای خارج از کشور معروف شد ،  که آنهم در سایه اغماضهای عمدی بیگانگان توانست صورت بگیرد  و نه به خاطر تواناییهای محیر العقول نیروهای اطلاعاتی رژیم. با اینهمه هنوز هم نیروهای اپوزیسیون درس نگرفته اند، و همچنان به چریدن مشغول هستند تا زمان سربریدنشان سر برسد. این سلسله قتلهای سیاسی بعد از بازگشت تیمهای عملیاتی به ایران در داخل کشور ادامه یافت.

دوره خاتمی

این دوره که ظاهرأ با تنشهایی در رابطه با داستان قتلهای زنجیره ای همراه بود،  مافیای خامنه ای  و رفسنجانی در وضعیت خوبی قرار نداشتند، و هر چند که از نظر مالی و نیروهای سرکوبگر دست بالا را داشتند، اما هر دو باند خامنه ای و رفسنجانی هم مورد نفرت مردم و هم از نظر بین المللی تار مویی با تحت تعقیب قرار گرفتن فاصله داشتند و قضیه دادگاه میکونوس را با هزاران گریه و زاری و خایه مالی و دادن باجهای کلان، توانسته بودند سر و تهش را تا حدودی هم بیاورند(شکست سنگین در عرصه دیپلماسی) و تعقیب جریان قتلهای زنجیره ای در داخل کشور هم برای راست و ریست کردن تتمه داخلی و خارجی آن بود و این خدمتی بود که بر اثر معامله بین دار و دسته خامنه ای و رفسنجانی از یک طرف و خاتمی ازطرف دیگر انجام گرفت و دارو دسته خاتمی برای نمایش حسن نیت خود به دو باند مافیایی مذکور وظیفه ترمیم روابط بین الملل و ماستمالی کردن قتلهای زنجیره ای و بیرون کشیدن آنها از زیر تیغ گیوتین را به عهده گرفت و طرح گفتگوی تمدنها نیز در همین رابطه مطرح شد(هرچند که کاربردهای دیگری هم داشت). و نتیجه آن به آنها تقدیم شد.
هر کسی که اندکی اطلاعات در رابطه با شیوه های کاری اطلاعاتی داشته باشد میداند که وقتی مسئله ای برای حل شدن ( آنهم در سطح وسیع داخلی و برون مرزی ) در وزارت اطلاعات مطرح میشود، به سادگی معلوم است که تعیین سوژه وتصمیم برای حل کردن مسائل مربوط به آن در سطوح بالا گرفته میشود و باید به تایید خامنه ای و رفسنجانی می رسیده است و سپس بعد از طراحی عملیات، حلقه ها و تیمهای عملیاتی مناسب ، انتخاب و یا به وجود آورده میشده است، کارهای مربوط به نقل و انقال نفرات انجام می گرفته است که طبیعتا هزینه های مالی  فراوانی داشته است که میبایستی ارگان و نهادی آن را پرداخت کرده باشد، مسئله برای هماهنگی با سفارتخانه ها( دبیر دوم سفارتخانه ها) در جریان گذاشته  شده و حوزه وظایف دبیر دوم سفارت در رابطه با عملیات به او ابلاغ و تفهیم گردیده باشد و الا آخر…..، چنانچه میبینید جایی برای  گروه و یا گروههای خود سر وجود ندارد ، لذا هر دو باند با توجه به شرایط موجود، انتخاب خاتمی را که بر آیند نفرت مردم از مافیای خامنه ای و رفسنجانی از یکسو و خواست انان برای تغییر شرایط موجود بود، باعث شد که نه تنها انتخاب خاتمی را پذیرفتند بلکه او را به عنوان کسی یافتند که می تواند شرایط را به نفع آنها عوض کند. و به همین دلیل دستور کار وزارت اطلاعات و سپاه قدس و اطلاعات سپاه بنا به شرایط به وجود آمده دوباره مورد بازنگری و تجزیه و تحلیل قرار گرفت و و دوباره تعریف شد، که از این قرار است :

1.  حفظ پایگاههای داخلی و برون مرزی در رابطه با حمل و نقل و فروش مواد مخدر.

2.  حفظ پایگاههای درگیر با خرید تسلیحات و افزار آلات مربوط به طرحهای اتمی و گسترش آنها.

3.  حفظ و بسط پایگاههای مرتبط با پولشویی.( در این رابطه شرکتهای صوری <<کاذب>> زیادی به وجود آمد و اقدام به تاسیس کازینوها << قمارخانه ها>> ی زیادی گردید).

4.  بسط منابع در آمد از طریق راههای تبهکارانه مانند دایر کردن روسپی خانه ها و جذب و انتقال دختران ایرانی برای کار روسپیگری به خارج از کشور که اکثرأ توسط سپاه پاسداران انجام گرفت. قاچاق مشروبات الکلی و سیگار و فروش آنها در داخل کشور.( سخنرانی حسن عباسی در این رابطه که میخواهد کاری را که خودشان کرده اند <<سران سپاه و سپاه قدس و حزب الله لبنان>>را به گردن دار ودسته خاتمی و رفسنجانی بیندازد را در یو تیوب نگاه کنید).

5.  اقدام به پرورش و ساختن قهرمانان انقلابی قلابی مثل ابراهیم نبوی و اکبر گنجی و حشمت الله طبرزدی و شیرین عبادی و امثال آنها و فراری دادن قلابی ویا کاشتن آنها در خارج  برای ایجاد سازمانها و نهادهای ظاهرأ اصلاح طلب و در اصل برای کنترل بحرانهای پیش بینی شده آینده،و نفوذ در سازمانهای به اصطلاح صلح طلب و حقوق بشری  و نیروهای اپوزیسیون در خارج از کشور.همسویی اینگونه اقدامات با اهداف کشورهای بیگانه باعث شد که به عده ای از این افراد جوایز گوناگون بین المللی بدهند و چهره های آنها را به صورت چهره های آشنای روزانه  روزنامه ها و مجلات در آورند (سیستم مندرس تبلیغاتی بیگانگان و د شمنان ایران) و البته بستر اصلی چنین طرحهایی حماقت اکثریت به اتفاق نیروهای اپوزیسیون است و الا اگر میدانستند که چنین حنایی رنگ ندارد از در دیگری وارد میشدند. اما گویا اینگونه بازیها هنوز خریداران زیادی دارد. یاران و مبارزان آگاه باید بدانند که یکی از اصول هنر جنگیدن این است که اگر دیدید نمیتوانید بر دشمن پیروز شوید ، پس تلاش کنید که  حرکت او را کند سازید و یا به کجراه بکشانید، و میبینید که دشمنان ما چگونه این اصل را با زیرکی بکار میگیرند. دشمنان ما برای یک عطسه کردن صدها ساعت بحث و تجزیه و تحلیل میکنند و حتی زمان عطسه را هم معین میسازند، پس حد اقل از دشمنانمان یاد بگیریم که چگونه حرکت کنیم. با بستن شال سبز و بازو بند سبز و مچ بند سبز و انگشت بند سبز حتی یک قاشق گه هم در دهانمان نمیگذارند ،چه برسد به پیروزی. بستن این سبزها و حمل آن پرچمها، بدون درک هنر جنگیدن ما را فقط به یک گله سبز رنگ و یا گله <<سبز و سفید و سرخ شیرنشان>> مبدل میکند.

دوره احمدی نژاد

این دوره پایان عصر اعتماد مردم به خاتمی  و سایر اصلاح طلبان و آغاز عصر و فصل سرد یاس و سرخوردگی و بی اعتمادی و به خون دل خفتن مردم ایران بود، چریک فدایی نداریم و آنکه هم داریم یادش رفته است که چگونه یک کلت را باز و بسته کند و فقط بلد است یک سری حرفهای تکراری و مندرس را در سالروز سیاهکل بلغور نماید، مردان پایور کار آزموده وطن پرست نداریم، کسی را نداریم که حتی قطره اشکی برای مظلومان و درماندگان و فقیران این آب و خاک بریزد. خاتمی مادر قحبه ای داریم که هزار بار گفت افشا میکنم ولی در هشت سال یک کلمه هم نگفت، رفسنجانی دیوس را داریم که خاک ایران را به توبره کشید، امام زمانی داریم که از ترس کونش هزار و سیصد سال است که در چاهی قایم شده است و معلوم نیست که چرا در چاه و نه در قله کوهها و شاید لیاقتش همان باشد که در چاه مستراح و برای ابد بماند، رضا پهلوی الدنگ را داریم که اگر به مصاحبه های خودش گوش کند نخواهد فهمید که چه سوالی از او کرده اند و او چه گفته است و برایش بهتر است که با دسته آن پرچم الاکلنگ بازی ملوکانه فرماید و مواظب باشد که به چشمش نرود، رجاله های سلطنت طلبی داریم که در فکر املاک از دست رفته شان هستند، سرلشکرهای سر آشپز و آبدارچی داریم که در این سی سال حتی یک سربازهم آموزش نداده اند و حتی یک پاسگاه ژاندارمری  را هم نمیتوانند اداره کنند، مادر به خطایی مثل موسوی داریم که شاهد کشتارهای فرزندان دلیر این آب و خاک، در سالهای شصت و شصت و هفت بوده است. کثافتهایی همچون صانعی و موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی را داریم که حکم قتل ده ها هزار جوان و نوجوان بیگناه را صادر کرده اند و اکنون پدران دلسوز دموکراسی شده اند، آخوندک گیج وگولی مثل منتظری داریم که تمامی کثافتکاریهای اسلام را از صدر تا کنون میداند و آن عمامه کثیف را مانند کسروی بهین آیین و دلیر بر زمین نمیزند و نمیگوید که آهای…  مردم هرچه گفتیم دروغ بود .  احمدی نژاد احمق  را داریم که شخصأ دکتر سامی را سر بریده است و عضو تیم ترور دکتر قاسملو بوده است و حالا هم مترسک خامنه ای مفعول شده است  و هاله نوری برسر دارد که بوسیله باطریهایی که در کونش کرده اند روشن میشود، نمیدانم آیا هنوز حزب دموکرات کردستان ایران را داریم ؟ یا نه؟ چون که پایکوبی پیشمرگان و صدای رگبار گلوله هایشان را دیگر نمیشنوم . شاید هم منتظرند که آمریکا بیاید و آنها هم مثل جلال طالبانی و مسعود بارزانی به نوایی برسند، کومه له شورشگر قهرمان را هم گویا موریانه های گروه سهند خورده اند، در بلوچستان همیشه ستمدیده هم عبد المالک ریگی را داریم که نه برای ایران بلکه برای اسلام(عربها) میجنگد و هر از گاهی هم برای خلیفه عربستان نامه مینویسد، دوستش خواهیم داشت اگر برای ایران و بلوچستان و مردم تحت ستم مضاعف بلوچستان بجنگد. سپاه پاسداران جاکشها را داریم که از راه فروش دختران و پسران خردسال بی سرپرست به روسپی خانه ها و فروش مواد مخدر و دایر کردن روسپی خانه ها در خارج، پول در می آورد و 20 درصد (خمس) آنرا به خامنه ای (جانشین امام زمان چاه مستراح جمکران) میپردازد. مردمانی داریم که هنوز معنی وحدت ملی را نفهمیده اند و برای ترکها و کردها و لرها و اصفهانیها و رشتی ها و بلوچها ، جوکهای زننده درست میکنند و به همدیگر تعریف کرده و میخند ند و نمیدانند که برمرگ وحدت ملی میخندند. مردمانی داریم که با اینکه از داستان مقلد و مجتهد، بدشان می آید اما همان سنت را به شکلی دیگر به یدک میکشند و دوست دارند هوادار این و یا آن باشند و تنبلیشان می آید که تولید اندیشه کنند و زمانی که وارد میدان نبرد می شوند نه به عنوان هوادار بلکه به عنوان یک  زن و مرد آگاه وارد نبرد شوند تا هیچکس نتواند آنان را بفریبد. و در یک جمله گویا ما هنوز اندر خم یک کوچه هم نیستیم.
باری… زمانی که احمدی نژاد در انتخابات اول پیروز شد ( به اشتباه استراتژیک ملی در بخش دوم نگاه کنید ) دریچه ای نوین برای سپاه پاسداران و سپاه قدس و وزارت اطلاعات باز شد. و طرحهای جدیدی بر وظایف دیگرشان افزوده شد که مهمترین آنها مهاجرت به آمریکای جنوبی و لاتین بود.
مافیای خامنه ای ( منظورم از مافیا به معنی دقیق کلمه است و نه معنی تعبیری و مجازی آن) تصمیم گرفت که حیطه اقتدار مالی خویش را گسترش دهد و این طرح دو منطقه را در نظر میگیرد:

1.  بسط و افزایش قدرت اقتصادی سپاه در داخل ایران که در عرض چهارسال گذشته شاهد آن بودیم و دیدیم که چه قراردادهای میلیاردی را به سپاه واگذار کردند و این طرح تا نابودی کامل مافیای رفسنجانی پیش خواهد رفت و بعد از انتخابات مجلس( اگر همچنان بر سر کار باشند) روند آن به شدت سریعتر خواهد شد و به همین دلیل هم هست که همه آخوندها به جیغ و ویغ افتاده اند و همگی پالان اصلاح طلبی بر پشتشان گذاشته اند.

2.  بسط و افزایش قدرت مالی و نفوذ سیاسی در کشورهای آمریکای جنوبی و لاتین به بهانه سرمایه گذاری در آن کشورها ولی در حقیقت به دست گرفتن بازار مواد مخدر،  قاچاق اسلحه، ایجاد کازینوها، مراکز پولشویی، دایر کردن روسپی خانه ها و قاچاق دختران و پسران برای روسپی گری در کشورهای گوناگون،قاچاق اندام انسانی برای پیوندهای پزشکی از طریق آن کشورها است.

این طرح عملیاتی با سازماندهی لبنانیهایی که در آن کشورها  زندگی میکنند و دارای جمعیت زیادی هستند در حال شکل گرفتن است و هوگو چاوز نیز به همین دلیل انتخاب شده است و کمتر کسی است که نداند که هر زمان که هوگو چاوز به ایران می آید ، زیبا روترین روسپیان ایرانی را که در اختیار سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات هستند در اختیارش میگذارند و اعضای سفارت ونزوئلا کاری به جز زیاده روی در زن بارگی کاری برای انجام دادن ندارند و اکنون با نیکاراگوئه هم وارد معاملاتی شده اند و گند کار در چند سال آینده مشاهده خواهد شد. از سوی دیگر اینگونه کشورها مکانهای خوب و امنی برای اموال به دست آمده از کارهای تبهکارانه بین المللی است و در صورت فرار از ایران هم مناطق امن تری برای این اراذل و اوباش است و تعقیب آنها برای دولت و حکومت مردمی ایران به مراتب سختتر از تعقیب آنها در خاورمیانه خواهد بود. در ضمن این کشورها سابقه این کار را بعد از جنگ جهانی دوم دارد و بسیاری از افسران فراری آلمان نازی در این کشورها و با هویتهای جدید تا آخر عمرشان زندگی کردند و تنها تعداد اندکی از آنها دستگیر شدند، لذا تمامی مبارزان راه آزادی باید این حرکات را زیر نظر بگیرند و به فکر این هم باشند که از فردای پیروزی کمیته های ویژه اطلاعاتی برای کشف و دستگیری و بازگرداندن اموال آنان به میهن را در نظر داشته باشند، و به عنوان سند این گفتار باید به هیجده و نیم میلیارد دلار پولی که توسط دولت ترکیه در هنگام انتقال آن از ترکیه ضبط گردید اشاره میکنم. که اگر این مقدار پول کلان جنبه قانونی داشته است، ترکیه چنین کاری نمیتوانست بکند و اگر هم میکرد، اکنون غوغایی به راه انداخته بودند که گوش خدا هم کر شده بود، ولی چون این مقدار پول و طلا پول کثیف (به دست آمده از راههای تبهکارانه) است حتی وجود آنرا انکار میکنند و داستانش بسیار شبیه ماجرای بمباران کوره اتمی سوریه به دست اسراییل است که چند سال پیش اتفاق افتاد و سوریه بعد از بمباران، به جای  شکایت کردن و داد و فریاد راه انداختن ، قضیه را از ریشه انکار میکرد و میگفت که اسراییل جایی را در خاک سوریه بمباران نکرده است.

3.  نزدیک شدن به مرزهای زمینی  و دریایی آمریکا برای تحدیدهای خرابکارانه ، که بسیار بلند پروازانه است و هیچ کشوری چنین اجازه ای را به دیگران نمی دهد که از خاکش چنین استفاده ای گردیده و کشورش به عراق و افغانستان تبدیل شود، مگر آنکه به شدت تضعیف شده باشد و کاملأ تحت نفوذ در آید. اما حد اقل هدفی که به آن  امیدوارند این است که تحت پوشش گروههای تبهکار وارد خاک آمریکا شده و در آنجا پایگاههای خود را بزنند و اگر هم کاری بکنند از عنوان گروههای تبهکار استفاده کنند، که این امر تا حدی امکان به نتیجه رسیدن را دارد، به شرط آنکه سرویسهای اطلاعاتی کشورهای غربی و از جمله آمریکا از ماست درست شده باشند .

پروژه فاسد سازی و مستند کردن

البته این یک نوع طرح عملیاتی بسیار مهم است که در رابطه با دشمن اجرا میشود ولی از آنجایی که تازی پرستان حاکم هیچ اعتمادی حتی به همدیگر ندارند، لذا از همان وایل اقدام به اجرا کردن آن در میان خودشان نمودند و این طرح عملیاتی  به صورت یکی از استراتژیهای وزارت اطلاعات در تمامی دوران حیات خود ( مخصوصا از زمان روی کار آمدن رفسنجانی) در آمد و در این رابطه با آزاد گذاشتن دست افراد خودی در دزدیها، رشوه گرفتن، روابط جنسی ناپسند اجتماعی ( زنا و لواط) و تعقیب و مراقبت و مستند کردن اعمالشان، آنانرا مثل نوکران حلقه به گوش در اختیار گرفتند. این استراتژی در رابطه با اکثر آخوندهای کله گنده هم انجام گرفته است و از این قضیه در خفه کردن آنها سالهاست که استفاده میشود و در دوره احمدی نژاد شدت بسیار بالایی گرفت و آن داستان بگم بگم های احمدی نژاد در مناظره های تلویزیونی هم بر اساس اینگونه مستندات بود، اما چون کثافتکاریها به حدی رسیده است که همه  شان تا خرخره فاسد هستند دیگر افشاگری کاربرد آنچنانی ندارد. و در واقع کار به جایی رسیده است که از الف الله گرفته تا نون امام زمان را گند و لجن گرفته است. ( از آقایان و خانمهای اصلاح طلب تقاضا دارم که بفرمایند و اصلاح کنند.)
باید عرض کنم ، مسایلی که در رابطه ارگانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی گفته شد، جدای از آن بحثی است که در رابطه با اطلاعات و ضد اطلاعات در مقاله های بعدی هنر جنگیدن به آن خواهم پرداخت و امیدوارم که یاران هوشیار توانسته باشند تا اندازه ای با هنر جنگیدن در زمینه کارهای اطلاعاتی  آشنا شده باشند.

تظاهرات خیابانی

همانطوری که  در ابتدا گفتم در این قسمت از مقاله به عنوان حسن خطام به مسئله تظاهرات خیابانی میپردازم.

اهداف

هیچ گونه ای از اعمال عمدی انسانی بدون هدف  و یا اهداف فرضی نیست. لذا اینکه عملی  دارای هدف است نمیتواند شکست آنرا توجیح و یا عمل کننده را تبرئه کند مگر آنکه حادثه ای اتفاق بیفتد که غیر قابل انتظار بوده و هرگونه دسترسی به منابعی که بتواند  به پیشبینی وقوع آن حادثه کمک نماید در دسترس نباشد ( اندیشیدن خود جزو منابع پیشبینی است)، مثلا اگر قرار است دوستی را در ساعتی معین در جای مشخصی ببینید و فاصله زمانی از مبدأ تا مقصد یکساعت است و شما دقیقأ یکساعت قبل حرکت کنید ولی به علت ترافیک سنگین غیر قابل پیشبینی نتوانید به محل قرار خود برسید، شما تبرئه نیستید و یا اگر رسیدید و دستگیر شدید بازهم تبرئه نیستید. چون شما باید حد اقل یک ساعت اضافه را هم در نظر بگیرید ( پیشبینی ترافیک و آلوده بودن قرار) و قبل از دوستتان به محل برسید و طریقه رسیدن دوستتان بر سر قرار را از فاصله ای نسبتأ دور دیده بانی کنید و از سالم بودن قرار مطمئن شوید و از مسیری خارج از دید دوستتان به او نزدیک شوید ( طراحی عملیات ). و تنها چیزهایی که میتواند شما را تبرئه کند دو چیز است: نخست اجرای سالم و کامل قرار و دوم  اتفاق افتادن حادثه ای مثل زلزله. شرکت در تظاهرات هم همینطور است و صرف اینکه اعلامیه ای پخش شود و مردم را دعوت به شرکت کند نشانه برنامه ریزی و طراحی عملیات نیست بلکه نشانه ساده اندیشی و حماقت دعوت کننده و شرکت کنند گان است. حال به آنالیز اینگونه تظاهرات بپردازیم عیبهای آنرا روشن سازیم :

1.  زمانیکه محل و زمان تظاهرات اعلام می شود در واقع دشمن را هم دعوت میکنیم که بیاید.
2.  دشمن در گروههای کوچکی که همدیگر را کاملأ میشناسند و توسط فرماندهان در جاهای مشخصی مستقر هستند و هرکدام از گروهها مأموریت خاصی دارد وارد نبرد میشود.

3.  نیروهای دشمن پشتیبانی مسلحانه میشوند و نیروهای کمین  و ضد کمین و نفوذیشان آماده عملیات هستند.

4.  نیروهای تظاهر کننده همدیگر را نمیشناسند و حتی نمیتوان فهمید که آنکس که در کنار شما شعارهای تندی میدهد دوست است و یا دشمن.

5.  نیروهای تظاهر کننده سازماندهی نشده اند و حتی کوچه های اطراف را به جز عده ای نمیشناسند و در جنگ وگریزها در کمین می افتند  و کتک خورده و دستگیر و یا کشته میشوند. و یا له له زنان فرار میکنند.

6.  تظاهر کنندگان از طیفهای گوناگون هستند وچه بسا زمانی که شما دشمن را که به طور اتفاقی دستگیر کرده اید از دست شما گرفته و آزاد کنند و در واقع نقش ستون پنجم را بازی کنند.

این گونه تظاهرات یک عملیات شکست خورده است گویی که میخواهیم مثل گله گاو حرکت کنیم و تنها چیزی که میتواند جلو دستگیریها در هنگام تظاهرات را بگیرد و یا نیروهای دشمن را تار و مار کند تعداد زیاد تظاهر کنندگان است ولی بازهم امکان بسیار بالای دستگیری و کتک خوردن و یا کشته شدن بعد از پایان تظاهرات وجود دارد. من شخصأ این گونه شرکت کردن در تظاهرات را احمقانه میدانم و هدف هم مهم نیست که چه باشد.

حد اقل دلیلی که میتوانم مطرح کنم این است که چه تعداد نیروی زبده و چالاک و آگاه لازم است تا اینگونه خیل عظیم مردمی را بتواند هدایت کند؟ مثلا اگر برای هدایت هر یکصد نفر یک نفر لازم باشد، برای یک میلیون نفر چقدر نیروی کارکشته(فرمانده) نیاز دارید؟ (حالا فرماندهان ارشدتر پیشکش.)

یک مثل قدیمی میگوید : یامکن با پیل بانان دوستی    یا بنا کن خانه ای در خورد پیل

تظاهرات سازمان یافته

اینگونه تظاهرات را تنها حزبها و سازمانها میتوانند راه بیندازند، ولی در ایران هیچ پدیده ای که بتوان آنرا حزب و یا سازمان نامید وجود ندارد و آنهایی هم که خود را حزب مینامند در واقع حزب نیستند و تنها چند نفر هستند که در ساختمانی که مثلا دفتر حزب است نشسته اند که بیشتر شبیه دفاتر ازدواج و طلاق و یا ثبت اسناد میباشند. احزاب و سازمانهای واقعی در واقع بسیار شبیه دولت هستند و از بخشهای گوناگون تشکیل میشوند و بسته به اینکه در چگونه کشوری تشکیل میشوند واهداف سیاسیشان چیست میتوانند کاملأ یک حزب سیاسی و یا دارای بازوی مسلح و دایره اطلاعاتی هم باشند. حال به یک تظاهرات حزبی نگاه کنیم:
1. محل و یا محلهای تظاهرات در نظر گرفته شده و مورد شناسایی قرار میگیرند و اگر احتمال در گیری وجود داشته باشد نیروهای کمین و ضد کمین و نیروهای حمله و دفاع  و عقب نشینی ( پایان تظاهرات) در سطوح و فواصل  کوناگون مستقر میشوند.
2. نیروهای سازمانیافته همدیگر را میشناسند و وظایفشان کاملأ مشخص و تفهیم شده است.
3. نیروهای حزبی کاری به مردم شرکت کننده ندارند و تنها از آنها محافظت میکنند.
4. نیروهای حزبی اجازه نمیدهند که مردم داخل آنها نفوذ کنند.
5. نیروهای حزبی بوسیله فرمانها در جریان تحرکهای هماهنگ شده با سایر گروههای حزبی قرار دارند و آماده حرکت های دفاعی و یا حمله میباشند.

6. هنگام عقب نشینی لایه به لایه و به طور هم آهنگ با آرایشی نظامی صحنه را ترک میکنند.

اینها  حد اقل مسایلی است که در یک تظاهرات سازمان یافته باید رعایت شود. در سازماندهی بهتر باید گروههایی مامور کمکهای اولیه و انتقال امن آسیب دیدگان را نیز باید در نظر گرفت، و گرنه اینکه کروبی بگوید که راهپیمایی میکند و موسوی هم بیاید و سخنرانی کند و برود و چند ساعت بعد از آن ببینند که بیش از 26 جسد روی دستشان مانده و تعدادی هم مفقود الاثر شده و بعد از چند روز اجساد سوخته و لت و پار و تجاوز شده شان اینجا و آنجا پیدا شود و بعد هم بگویند که ما نمیدانستیم که اینچنین وحشیانه عمل خواهند کرد، در واقع توجیه شکست است و دیدیم که جوانان دلاور و آگاه  بعد از چندین تظاهرات میلیونی در یافتند که گویا باید فکری دگر کرد و این یعنی پایان و مرگ تظاهرات خیابانی به شیوه گله ای.

پس چه باید کرد؟ ( یعنی ما چه باید بکنیم )

نخست فرض میکنیم که در چند نقطه از طرف یک ویا چند جریان ( هرکسی که باشند)  دعوت به تظاهرات کرده اند.

1.  اول باید در پیش خود فرض کنیم که آن تظاهرات را ما اعلام کرده ایم.

2.  در فاصله حد اقل 4 کیلومتر از  هر مرکز تظاهرات اهدافی را مشخص میکنیم که مربوط به دشمن است، از قبیل خانه سپاهیها و بسیجیها و یا مساجد و یا مراکز پایگاهی دشمن را به سرعت در چند روز شناسایی کامل کرده و نسبت به تعداد نیروهایمان هدف نهایی را مشخص کرده و در گرما گرم جنگ وگریزها به دور از ازدحام نیروهای دشمن اهداف را نابود میکنیم.

3. حال اگر از خارج گود به این سناریو نگاه کنید چنین به نظر خواهد آمد که گروهی در چند نقطه تظاهرات ترتیب داده و نیروهای دشمن را فریب داده و به آن محلها کشانده است تا در جاهای دیگر عملیات اصلی را انجام دهد.

4. در صورت موفق و پرتلفات بودن عملیات ها ، مردم خواهند خواست که بدانند چه کسی آن کار را کرده است و به همین دلیل در روز سوم و یا چهارم با انتشاربیانیه ای با تشریح عملیات ، مسئولیت آنرا برعهده بگیرید.

 

پاینده ایران، برقرار باد آیین ریشه ای، کوبنده تندر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *