پادشاه خسروپرویز و رومیان

در دوازده سال اول سلطنت خود، خسروپرویز متعهد به حفظ دوستی و وفاداری خود با موریس بود. با این حال پس از مرگ خشونت‌آمیز امپراتور روم در سال 602 پس از میلاد، خسروپرویز نه تنها از پذیرش اقتدار جانشین خود فوکاس که موریس و خانواده‌اش را ترور کرده بود، خودداری کرد، بلکه خوشرو به تئودوسیوس، تنها بازمانده خانواده موریس پناه داد.

هشت سال سلطنت فوکاس برای امپراتوری بیزانس یک فاجعه بود. شاهنشاه جدید قادر به مقابله با تحولات پادشاهی به ویژه توان ارتش ایران نبود. بنابراین او پیشنهاد آتش بس داد، اما پیشنهاد صلح او رد شد و خوشرو شروع به جنگ با بیزانس کرد. تئودوسیوس در بسیاری از لشکرکشی‌های ایرانیان حضور داشت.

خسروپرویز به دلیل قدرت و قدرت، مهارت تاکتیکی و همچنین به دلیل جنگ های داخلی و جنگ های داخلی در امپراتوری بیزانس آن زمان پیروز شد. گزارش شده است که در نبرد آرکاموس، خسروپرویز یک «قلعه متحرک» از فیل‌های زره‌دار با کابین‌هایی که کمانداران را در خود جای داده بود، گرد هم آورد و به پیروزی کوبنده‌ای دست یافت و قلعه دارا را تصرف کرد.

فرمانده شهربراز

بین سال‌های 604 تا 610، قلعه‌های بسیاری در سراسر بین النهرین، سوریه، فلسطین، آناتولی، ارمنستان، ادسا و مصر به تصرف فرمانده ساسانی فرخ شهربراز درآمد. شاهن ژنرال ساسانی در سال 611 بیزانسی ها را از قفقاز پاک کرد، به کاپادوکیه رانده و تا سال 613 آن را تصرف کرد.

جنگ داخلی رومیان در سوریه و فلسطین منجر به اعدام فوکاس شد. هراکلیوس توسط سنای روم دعوت شد تا سکان امپراتوری را به دست گیرد. امپراتور جدید از سال 610 تا 641 حکومت کرد. او از خوشرو تقاضای صلح کرد، اما امپراتور ایران که در مسیر پیروزی قرار داشت، پیشنهادات او را رد کرد.

فرمانده ایرانی شهربراز هراکلیوس و برادرانش را درهم شکست و کیلیکیه را به امپراتوری ساسانیان ضمیمه کرد و پس از آن دمشق در سال 613 و اورشلیم در سال 614. یهودیان در اورشلیم آزاد شدند اما با جمعیت مسیحی بسیار سخت رفتار شد و ایلخانی آنها زکریا به زندان افتاد. «صلیب حقیقی» که به «صلیب مقدس» نیز معروف است، صلیبی که عیسی مسیح بر روی آن مصلوب شد، به تیسفون برده شد و تحت مراقبت شیرین ملکه زیبای خسروپرویز قرار گرفت.

در سال 615 نیروهای خسروپرویز آناتولی و کلسدون را تصرف کردند و در دروازه های قسطنطنیه بودند. از زمانی که کوروش و داریوش سواره نظام ایرانی چنین مسافتی را طی نکرده بودند. خوشرو در گستره جغرافیایی امپراتوری داریوش بزرگ را بازسازی کرده بود. در زمان ساسانیان، این بزرگترین گستره غربی بود که هر پادشاهی اشغال کرده بود. امپراتور ساسانی فرماندهی تمام غرب آسیا به استثنای قسطنطنیه را بر عهده داشت.

ارتش خسروپرویز بدون مخالفت به پیشروی خود به سمت غرب ادامه داد. ابتدا ساردیس را در سال 616 تصرف کرد. هیچ پادشاه ایرانی از زمان کوروش کبیر به این امر دست نیافته بود. جزیره رودس، کنستانتیا و ساموس نیز تحت فرمان ساسانیان و به دنبال آن اسکندریه در سال 619 قرار گرفتند. در سال 621، تمام مصر از قدرت بیزانس خارج شده بود و اکنون تحت اشغال ایران بود. این دومین بار در تاریخ مصر بود که بخشی از امپراتوری ایران بود.

در سال 619 ترکان و هفتالیان در شمال شرقی ایران حمله کردند و به اصفهان و رائه نزدیک شدند. پس از چند شکست، باگراتونی فرمانده ارمنی  خسروپرویز توانست رهبر آنها را بکشد و حمله آنها را خنثی کند.

با این حال، ثروت خسروپرویز در جنگ ها از سال 622 زمانی که هراکلیوس با لشکری ​​از مسیحیان غیور، حمله خود را به عنوان یک جنگ صلیبی مذهبی توصیف کرد، به ساسانیان در ارمنستان حمله کرد و شهربراز را شکست داد، رو به کاهش بود.

در سال 624 هراکلیوس به قلب امپراتوری ساسانیان رفت. او آتشکده مقدس آدار گوشناسپ را در شیز به تلافی گرفتن «صلیب حقیقی» توسط خوشرو در سال 614 غارت کرد.

در سال 625 هراکلیوس وارد کاپادوکیه شد و به قفقاز رفت. اگرچه در ابتدا از نیروهای ساسانی متشکل از ژنرال شاهن، شهربراز و شهراپاکان شکست خورد، اما بعداً توانست بر آنها چیره شود. شهربراز موفق به فرار شد اما شهراپکان کشته شد.

در سال 626، هراکلیوس بار دیگر در قسطنطنیه پیروز شد. او به طرز جالبی با شنود نامه ای که خسروپرویز خطاب به فرمانده دیگرش کاردریگان نوشته بود و از او خواسته بود شهربراز را برکنار کند یا او را بکشند، به طرز جالبی به پیروزی رسید. دلیلش این بود که خوشرو اکنون نسبت به قدرت و قامت روزافزون شهربراز مشکوک و ناامن شده بود. هراکلیوس به نحوی این نامه را به شهربراز نشان داد و از او حمایت کرد. خسروپرویز بدون فرمانده مقتدر خود شهربراز در کنار هراکلیوس شکست خورد و مجبور شد برای صلح شکایت کند.

حالا هراکلیوس و خزرها دست به دست هم دادند. هراکلیوس برای تقویت بیشتر اتحاد، دست دخترش را به خاکان خزرها داد. برای خسروپرویز با نیروهای فرسوده اش سخت بود که در برابر قدرت ترکیبی آنها بایستد. در سال 627 حمله کردند و آلبانی را تصرف کردند و سپس به سمت جنوب حرکت کردند، اما در ارمنستان موفق نشدند.

خسروپرویز سرانجام پس از یک نبرد طولانی در نینوا شکست خورد. بسیاری از پیاده نظام و سواره نظام نخبه او نابود شدند. فرمانده ایرانی راهزاد (رازوتیس) نیز جان خود را از دست داد. سپس رومیان به سمت کاخ بزرگ خوشرو در دستگرد رفتند، گنجینه ها را غارت کردند و در سال 628 آن را ویران کردند. هراکلیوس پس از ویران کردن کاخ های متعدد دیگر ساسانی به قسطنطنیه بازگشت. خسروپرویز به ارتش باقیمانده خود دستور داد تا تیسفون را جمع آوری کرده و از تیسفون محافظت کنند، جایی که انتظار می رفت هراکلیوس به زودی به آنجا برسد.

شیرویه از ملکه مریم متولد شد

حال به شرح شاهنامه از کاخ خسروپرویز و دسیسه های کاخ بازگردیم. ملکه مریم در سال ششم پادشاهی خسروپرویز، پسری به دنیا آورد. در آن زمان فرزندانی که از اشراف به دنیا می آمدند دو نام داشتند. یکی نام خانوادگی خصوصی بود که پدر به آهستگی در گوش فرزند می گفت و دیگری نام عمومی که با صدای بلند اعلام می شد. پادشاه نام خصوصی کودک را قباد در گوش او بر زبان آورد و نام عمومی را شیرویه اعلام کردند.

وقتی از اخترشناسان خواسته شد تا وقایع زندگی شیرویه را پیشگویی کنند، آنها پیش بینی بسیار بدی دادند و گفتند که او به کشور و مردم آن آسیب می رساند. این امر شاه را به شدت آزار داد. وزرای او او را دلداری دادند زیرا هیچ کس نمی توانست بر ناگزیر بودن سرنوشت قدرت داشته باشد. پادشاه مژده ورود کودک را به پدربزرگ مادری اش، قیصر، که اعلام جشن در روم کرد، داد. او هدایای زیادی برای کودک، مادرش و پادشاه فرستاد. در نامه ای که قیصر فرستاد، از خسروپرویز درخواست کرد که «صلیب حقیقی» را که در جنگ قبلی اسیر شده بود، بازگرداند. خسروپرویز با دریافت نامه ابتدا از قیصر به خاطر سخنان مهربانانه و سخاوتمندانه او تشکر کرد. با این حال او از بازگرداندن «صلیب واقعی» خودداری کرد زیرا می‌ترسید که مردم ایران چنین حرکتی را نشانه‌ای از طرفداری او نسبت به مسیحیت بدانند. او سیصد بار شتر هدایایی برای قیصر فرستاد که شامل ده شتر مملو از کیسه های دینار بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *