در قسمت ۱ به اشتباههایی که از سوی مردم در جنبش سبز وارد شد پرداختیم. در این قسمت به شرح و نقد مستقیم مهمترین مقالههایی میپردازیم که از سوی طرفداران مبارزه بیخشونت در این یک سال مطرح گردیده است.
بیشتر آنچه در ادامه میخوانید، نقدی برمقالهٔ بر گزیده شده در تئوری مبارزهٔ بیخشونت برای جنبش سبز است. کاری به گذشتهٔ نویسندهٔ این مقاله نداریم و تنها درست و غلط بودن گفتهها مورد قضاوت قرار خواهد گرفت. منبع مقاله خبرنامهٔ آقای محسن سازگارا است. نویسندهٔ این مقاله رامین احمدی است، عنصر وطن فروش، با جنبش تندر دشمن است.
جوجیتسوی سیاسی
عدهٔ انگشت شماری که مقاله در حمایت از مبارزهٔ بیخشونت مینویسند دو ویژگی دارند:
همهٔ جملات با عبارت بیخشونت قافیه میخورد، و دوم اینکه یک پدر معنوی به نام آقای جین شارپ دارند. جین شارپ دانشمندی بود که در دههٔ ۷۰ میلادی انقلابات به دور از خشونت را تئوریزه کرد. آنچه او نوشته برای ایران ننوشته، احتمالا پژوهشی درباره انقلاب ۵۷ نیز انجام نداده و ایران را نمیشناسد.
در بند دوم به این اندیشهٔ جین شارپ پرداخته شده که سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز مردم را تحریک میکند:
شارپ میگوید که خشونت و بیرحمی به کار گرفته شده علیه کسانی که که به روشنی خشونت پرهیز هستند بسیاری از مردم را خشمگین و آشفته میکند. حتا سرکوبهای محدودتر هم در مقابله با مردم خشونت پرهیز مشروعیت خود را از دست میدهند و این در حالیست که سیاستهای دیگر حریف سرکوب گر نیز قابل توجیه نیستند. اینجاست که تعادل سرکوب گران بر هم میخورد.
اگر این روش ۱۰ تا ۱۵ سال پیش به اجرا گذاشته میشد ماجرا چیز دیگری بود اما؛
ببینیم بند بالایی چه قدر در شرایط امروزی میهن صدق میکند:
این اصل برقرار است: شما به تلاش خود ادامه میدهید، و تا زمانی ادامه میدهید که به هدفتان برسید.
چرا تظاهرات به وجود آمد؟ چون در انتخابات تقلبی بزرگ شد. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت تقلب مشروعیت رژیم را از بین برد و تظاهرات در گرفت، اما این نتیجه گیری نیز معیوب است. همچنان که در همین مقاله (جین شارپ) میخوانید، از بین بردن مشروعیت رژیم ستون تنظیم استراتژی مبارزهٔ بیخشونت است.
برای توضیحات بیشتر میتوانید به «باور غلط مشروعیت» در قسمت یک این مقاله بازگردید.
برای ذکر نمونه لازم نیست راه بسیار دوری برویم…
اما استفاده از خشونت وسیع و سرکوب بیرحمانه مردمی که به روشنی خشونت پرهیز بودند مشروعیت نظام حاکم را به کلی سلب کرد. اتفاقی که در دو دهه قبل و هنگام سرکوب مجاهدین خلق برای آنها نیفتاد…
۱- مبارزات بیخشونت بسیاری بودند که در این تاریخ گم شدند. سرکوب مسلحانهٔ کارگران در تبریز، سرکوب خونین هواداران ابوالحسن بنی صدر در اصفهان و سرکوب خونین شورش اسلام شهر همه جزیی از مبارزهٔ بیخشونت مردمی بودند که با سرکوب خونین رو به رو گشتند.
۲- شرایط دههٔ ۶۰ متفاوت بود و نمیتوان تفاوت خصوصیات فعالان سیاسی اعدام شده را دلیل سکوت یا اعتراض جامعه دانست. رژیم خمینی چند برگ برنده داشت. توانست اکثریت مردم را برای مدت قابل توجه با ابزار اسلام، روحانیت و وعدههای دروغ فریب دهد و برای سرکوب مردم از مردم استفاده نماید. جنگ خود فرصت بسیار مناسبی شد تا هر مخالفی سرکوب شود. مسالهای هم که به مقاله ما (آسیبشناسی جنبش دموکراسی خواهی) مربوط نمیشود. این مسالهٔ مهم سکوت افکار جهانی دربرابر فجایع بزرگی است که بر میهن ما گذشت و این سکوت ریشهٔ ژرف در منافع کشورهای غربی و در راس آنها امریکا داشت. هیچ کدام از شما که این مقاله را میخوانید شک ندارید که یورش ارتش صدام با اجازهٔ امریکا انجام گرفت و با حمایت برخی از اعراب همراه شد. کشتار ۶۷ و اعدام سران ارتش همه در جهت منافع غرب بود و جای آن دارد بپرسیم که میخواهند صدای مردم ایران را به گوش چه سیاستمدارانی برسانند؟ همان کسانی که در برابر این همه فجایع خاموش ماندند؟
۳- در ادامه نویسنده میگوید در جنایات ۶۷ دیگر گروههای سیاسی نیز قربانی شدند. همچنین نویسنده باید توضیح دهد که چرا گروههایی که به چاپلوسی خمینی گجستک مشغول بودند (نهضت آزادی، چریکهای اکثریت، حزب توده) که به رژیم خمینی خدمت بسیار کردند آنها نیز سرکوب شدید شدند؟ تنها بخش کوچکی از اعدام شدگان از کادرهای چریکی یا سازمان یافته بودند. دیگران بیشتر هوادار بودند یا جوانان و نوجوانان کم سن بودند. حذف گروهی مجاهدین و دیگران در چارچوب منافع کشورهای غربی بود که شرح آن در این مقاله نمیگنجد که سکوت افکار جهانی پس از جنایت ۶۷ چه دلیلی داشته است.
در ادامه مخاطبان مبارزه بیخشونت بررسی میشود. بخشی که مربوط به اثر جنبش به نیروهای سرکوبگر میشود برای شما آوردهایم:
دوم – حامیان سنتی سرکوب گران
هر نظام سرکوبگری در بخشهایی از جامعه تحت سلطه خویش حامیانی دارد. بخشهایی از جامعه از آن نظام امتیازاتی دریافت میکنند و یا نسبت به تغییر نظام حاکم مردد هستند. دلایل این امر میتواند متفاوت باشد. اما قدر مسلم اینکه سرکوب خشونت آمیز مردم خشونت پرهیز منجر به نارضایتی و بروز انتقاد در میان صفوف حامیان رژیم میشود. آنها چنین سرکوبی را اغلب غیر انسانی، افراطی و برای آینده جامعه خطرناک ارزیابی میکنند.
در این بخش، نویسندهٔ مقاله با زیرکی موضوع را عوض میکند. مبارزه بیخشونت و تحت فشار قرار دادن رژیم به عنوان یک روش دیگر موضوع بحث نیست و قربانی شدن، کشته شدن و شکنجه شدن تاکتیک از بین بردن مشروعیت رژیم بیان میشود.
پس به تجربهٔ خود بازگردیم. از آنجایی که بارها گفتهایم این افراد آغاز تاریخ را در ۲۲ خرداد ۸۸ میدانند و از پرداختن به پیش از آن طفره میروند، جنایات رژیم از انتخابات آغاز نشد. جنایاتی که در ۳۰ سال از روی کار آمدن رژیم بر جای ماندند و در پایان ناکارآمدی در عرصهٔ سیاسی و اقتصادی، فساد باورنکردنی در همهٔ ارکان حکومت، عدهٔ بسیاری را از ارکان رژیم جدا کرد. آنچه که مانده، نسبت به اعدامهای اخیر، شکنجهٔ اسیران (کهریزک و…) بیتفاوت بوده و کشتار مردم تظاهراتچی اینها هیچ کدام موجب ریزش طرفداران رژیم نخواهد شد.
آنچه که شما از بازیهای مجلس اسلامی رژیم میبینید، مثلا تحقیق و تفحص از پروندهٔ کهریزک یا حمله به کوی دانشگاه ۸۸، زد و خوردهای محدود سیاسی بین باند سپاه و نوچههای قدیمی خامنهای است که بیشتر جنبه باج خواهی یا راضی نگه داشتن عوامل خودی دارد و اگر تصور کنیم شکافی بزرگ در جهت منافع ملی به وجود آمده، اشتباه بزرگی به وجود میآید که جز زیان چیزی برای مردم ما ندارد و این درگیریها بیشتر مانند دعوای دو شریک دزد برای خالی کردن جیب شما و کشتن شما است. (مقالهٔ فروپاشی رژیم)
الف – تردید در روشها، تردید در هدف
تردید در روشهای غیر انسانی و سرکوب گرانه منجر به تردید در مشروعیت نهاد سرکوب گر و اهداف آن میشود. مبارزه بیخشونت مردم هند در برابر انگلستان نه فقط در جامعه انگلیس و در مورد سیاست سرکوب بلکه در نهایت نقش انگلستان در مستعمرات و حکومت بر این مستعمرهها را زیر سوال برد. شارپ بخشی از نطق پاتل نماینده مجلس هند را چنین نقل میکند:
«من تو را وادار خواهم کرد آن قدر مرا دیوانه وار بزنی که پس از مدتی از خودت شرمنده شوی و در حالی که مرا میزنی چنان فریادهایی خواهم زد همه خیابان درباره تو بداند و حتا خانواده تو از تو شرم خواهد کرد. و آنگاه که تو این رسوایی را به اندازه کافی بر دوش بردی میایی و به من میگویی: نگاه کن. این رسوایی را نمیتوانیم بیش از این ادامه دهیم. چرا ما نباید بنشینیم و با هم مشکلاتمان را حل کنیم؟
رهبران کاریزماتیک، معمولا از این حرفها میزنند. خمینی گجستک را به یاد بیاورید که میگفت: «بکشید ما را، بریزید این خونها را» در مقالهٔ شارپ اشاره میشود که «نمایندهٔ مجلس هند». در وضعیتی که ما داریم اصلا انتخابات آزاد وجود ندارد که نمایندهٔ واقعی مردم ایران به مجلس راه پیدا کند، چه رسد به اینکه حریف بطلبد. این بخش افکار عمومی کشور دمکراتیک، آزاد و قدرتمند انگلستان را با اوباش حاکم بر ایران مقایسه میکند.
ای کاش هم چنین بود. دلیل استقلال هند را باید در جنگ جهانی دوم جستجو کرد و موقعیتی که برای بریتانیای بزرگ به وجود آمد.
ای کاش میشد به هر جنایتکاری رو کرد و گفت «آن قدر میگذارم مرا دیوانه وار بزنی تا…»، در این صورت، کشورها نیاز به ارتش نداشتند. پلیس کشورها به جای سلاح، گل محمدی در نیام میگذاشتند و هر جنایتی سر میزد گل محمدی را در میآوردند و فریاد میزدند جنایتکاران محترم، لطفا پس از خسته شدن از کشتن، تعرض، تجاوز، آدم ربایی، شکنجه و قطع اعضای بدن مردم این گل را بگیرید و بیایید حرف بزنیم.
اما چنین نیست. نویسندهٔ این مقاله روی دیگر قضیه را نمیگوید. برای اینکه چند تظاهرات بزرگ انجام شود، چند خانواده فرزند خود را باید از دست بدهد؟ چند کودک پدر یا مادر خود را از دست بدهد، چه قدر خون باید ریخته شود تا شکنجهگری که در زندانها مشغول به کار است به این نتیجه برسد که دست از کار خود بردارد؟ آیا به راستی خامنهای و ژنرالهای سپاه و دیگر شرکا دست از میلیاردها دلار نفتی و پول سیاه حاصل از تجارت مواد مخدر دست میشویند و به مردم میگویند دیگر نمیتوان این رسوایی را ادامه داد؟
اگر با «گل محمدی» میشد مشکل را حل کرد، این همه ارتش و پلیس و سازمانهای اطلاعاتی کشورهای مترقی باید جمع کنند بروند. امریکا باید کاسه کوزهٔ خود را از عراق و افغانستان جمع کرده و با گل محمدی مشکل را حل میکرد و از تریبونهای خود میگفت «آن قدر میگذاریم تا عملیات تروریستی دیوانه وار انجام دهی تا (پس از کشتن انسانهای بیگناه) به این نتیجه برسی که این رسوایی را نمیتوانی ادامه بدهی و باید بنشینیم و با هم حرف بزنیم.
ب- سرکوب پناهنده میسازد
این نیز سخن میهن فروشانهٔ دیگری است.
سرکوب پناهنده میسازد. هر پناهنده از خانواده و خانه و کاشانه خود برای همیشه جدا شده و به یکی از کشورهای غربی پناهنده میشود. پناهنده شدن، محصول جنگ، فقر و شکستهای سنگین است و نباید آن را نشانهٔ خوبی دانست. جدای از اینکه چه قدر این تاکتیک برای فشار آوردن به دولتهای غرب موثر است (قسمت یک مقاله، بخش حمایت خارجی) اما چند میلیون آواره و پناهندهٔ لبنانی و فلسطینی، و در جریان جنگ عراق پناهندگان عراقی جز بدبختی پناهندگان و دست و پنجه نرم کردن با شرایط مرگ و زندگی چه دست آوردی داشته است؟ مگر جز این است که عدهای از میهن و قوم خود رانده شده و بدون هیچ چیز به کشورهای دیگر میروند تا ملیت و هویت خود را به فراموشخانهٔ فجایع بسپارند؟
تنها بعد اقتصادی قضیه را بررسی کنیم، میبینیم که عدهٔ زیادی از پناهندگان سیاسی، دارای تحصیلات دانشگاهی هستند یا قشر نخبه و فعال جامعه هستند. یعنی اینکه تقریبا تمام پناهندگان سیاسی قشر نخبهٔ جامعه و سابقهٔ فعالیت در زمینههای اجتماعی و سیاسی بوده و با پناهنده شدن چه قدر از سرمایههای ملی از کشور از بین میرود. از طرف دیگر، با خروج پناهندگان، بار سنگینی از مخالفان شناخته شدهٔ رژیم کاسته میشود. این سرمایه جذب کشورهای غربی میشود. اینجاست که میبینید چرا ایرانیان امریکا به طور متوسط ثروتمند و مرفه هستند، زیرا بسیاری از آنان از بازماندگان ثروتمندان و دولتمردان زمان پادشاه فقید و محصول پناهندگی انقلاب ۵۷ هستند. حال، اگر فرض کنیم پناهندگان سیاسی برای کشورهای غربی ضرر داشتند، آیا این ضرر قابل مقایسه با سود حاصل از تجارت با رژیم اسلامی هست یا نه؟
مساله پناهندگی خود بخش کوچکی از ماجراست. شرایط جنگ و شکستهای بزرگ اقتصادی و بحرانهای خطرناک بیش از آنکه پناهنده بسازد، مهاجر میسازد. در سالهای گذشته با رونق اقتصادی در امارات متحده عربی بسیاری از سرمایه داران ایرانی سرمایه خود را به امارات بردند. این سالها بسیاری از جوانان دانشجو یا دانشگاهی میخواهند با شتاب هر چه بیشتر به کشورهای غربی مهاجرت کنند. این همه ضرر و زیان، توسط نویسنده خائن این مقاله، دست آورد به شمار میرود و آن را وسیلهای برای تحت فشار قرار دادن کشورهای خارجی میداند.
ج- شورش در قوای سرکوب
شورش عبارت است از نبرد کور و سازمان نیافتهٔ مسلحانه که هر چیزی غیر خود را غارت یا نابود میکند. آتشی که اگر بگیرد تر و خشک با هم میسوزد.
بنابراین شورش از چارچوب مبارزه بیخشونت خارج میشود. حال اگر فرض کنیم چنین دستهای آمد و جمهوری اسلامی را سرنگون کرد، آیا خود به حاکمیت ملی و آزادی تن در خواهد داد یا نه؟
نتیجه گیری
در برابر آنچه در مقالهٔ مورد بحث آمده است، وقتی در هر گروه و سازمانی ریزش رخ میدهد، خودیها ریزش را زودتر از غیر خودیها میبینند و برای آن چاره جویی میکنند. یعنی هر گروهی، ناگزیر برای رسیدن به هدف راهی را در پیش میگیرد که کمترین ریزش را تجربه کند. به اصطلاح آینده نگری میکند. حال، دشمن شبه سیاسی-شبه نظامی ما فکر این لحظات را کرده و اگر ریزش مورد بحث در مقاله بالا دیده میشد، شاهد همه نوع نافرمانی در صفوف دشمن میبودیم. اینکه رژیم دربرابر این مشکل چه راه حلی را در پیش گرفته در قسمت سوم بحث خواهد شد.
مبارزهٔ مسالمت آمیز تا زمانی نیک و مبارزهٔ مسلحانه بد هست که بتواند دشمن را خنثا کرده یا به دوست تبدیل نماید، و به عبارتی موجب ریزش در نیروهای دشمن بشود. ما به هیچ گونه نمیپنداریم با تیراندازی گسترده به مردم، دستگیری، شکنجه و تجاوز به اسیران، آنچه از دشمن مانده، عدهای فریب خورده هستند. در نتیجه، محکوم کردن مبارزهٔ خشونت آمیز به وجود آوردن انحراف است و کسانی که چنین میکنند در جای راحت در اروپا و امریکا نشستهاند و خود حاضر نیستند خودشان در صف اول تظاهرات حرکت کنند.
برقرار آیین ریشهای، پاینده ایران، کوبنده تندر