زمانی که باند سپاه-خامنه ای-احمدینژاد به همهٔ امور دست اندازی نمود تصمیم گرفتند با نگاه به تجربیات خود و سقوط دیکتاتوریهای دیگر راه را بر انقلاب به دور از خشونت ببندند. آخرین ضربهٔ آن برخورد شدید با خواستههای صنفی، کارگران، دانشجویان و… بود. جنبش مدنی ایران پیش از انتخابات کاملا شکست خورده بود. جنبش مدنی ایران شکست خورده، به پایان رسیده و در فصل تازهای از تاریخ مبارزات هستیم. برخوردهای امنیتی شدید در همهٔ فضاها این وضعیت را به وجود آورده است. اگر جنبش مدنی شکست نخورده بود، موج خشم مردم به خیابانها نمیرفت. جنبش مدنی ایران نتوانست رژیم را تحت فشار قرار دهد تا انتخابات را به صورت قانونی بر مبنای قانون خود رژیم بر گزار کند. شکست جنبش مدنی و به هم پیوستن مردم در خیابانها و در هم آمیختن همهٔ اندیشهها و اتحاد آنها به جنبش دمکراسی خواهی منجر شد.
اشتباهات جنبش سبز
بدون سخن گفتن از نقش فرا فکنیها و گمراه کردنها در جنبش سبز از همان نخست چند اشتباه بزرگ دیدیم، منظور راهکارهای عملی غلط که جنبش باید از آنها دوری نماید. این اشتباهات هر یک به قدری بزرگ هستند که هر یک میتواند به نابودی تلاشها و شکست بینجامد.
۱-برگزیدن شعارهای نامناسب:
پیش از آنکه آغاز کنیم، هدف از جمعیت شعار دهنده در تظاهرات بدون خشونت صرف نظر از شرایط موجود مخاطب قرار دادن سه دسته میتواند باشد:
آ) مخاطب هیات حاکمه
۱-هشدار به طرفداران رژیم حاکم و جدا کردن آنها از رژیم،
۲- تهدید کردن هیات حاکمه برای کشاندن به میز مذاکره
ب) مخاطب مخالفان رژیم هستند:
۱-ایجاد اتحاد و همبستگی در سطح ملی
۲- مطرح شدن آرا و نظرات و در نتیجه بالا بردن سطح توقع جنبش برای رسیدن به بیشترین دستاوردها،
۳- به میدان خواندن افرادی از مردم که در میدان حضور ندارند
۴-درخواست از احزاب و گروههای سیاسی خفته برای فعال شدن
پ) مخاطب افکار عمومی جهان هستند:
۱-افشای چهرهٔ واقعی حکومت در افکار عمومی
۲-جلب حمایت کشورهای خارجی و سازمان ملل
حال به جنبش سبز میرسیم. یکی از بزرگترین مشکلات ندانستن شعار مناسب بود. در تظاهراتهای موجود شعارها بیش از حد در جهت موسوی و کروبی بود و انتظار داشتیم شعارها بیشتر آزادیخواهانه و مستقل از حزب و گروه خاص باشند. شعار مرگ بر بسیجی در حاد شدن شرایط یکی از کوبندهترین شعارها بود که زیاد شنیده شد اما در همهٔ رسانههای بیگانه (رسانههای دشمنان ایرانیت) سانسور شد. بر عکس شعارهای پوچ مانند رفراندوم که یک دانهٔ آن را هم نشنیدیم بزرگنمایی شد. مثالهایی از این دست فراوان بود.
در چارچوب اهداف شعار دادن که در بالا بیان شد، هیچ معنی ندارد که یک تظاهراتچی که خواستهٔ واقعی وی سرنگونی رژیم است، نام میرحسین را فریاد بزند که حامی سرسخت قانون اساسی است. اگر میخواهید در رسانههای بین المللی مانند الجزیره و سی ان ن و… موسوی را رهبر اپوزیسیون نخوانند، باید از فریاد زدن نام او دست بردارید. شعار دادن در تراکم زیاد نیروهای دشمن دشوار میشود که آن را در این فصل توضیح نمیدهیم و به مسایل تاکتیکی تظاهرات بر میخورد.
مخاطب قرار دادن افکار عمومی جهان در بخش مسالهٔ حمایت خارجی بررسی میشود.
۲-باور غلط رژیم با تظاهرات میلیونی میرود:
به مدت زیاد عدهٔ زیادی از ایرانیان مقیم خارج چنین باوری داشتند. این بخشی از سندرم عقب ماندگی فکری سلطنت طلبان است که از جناب شاهزاده تا هوادارانش به آن دچار بوده و هستند و رهنمود «نافرمانی مدنی» گرد این باور غلط میچرخد.
۳-باور غلط بردن آبروی رژیم (مشروعیت):
این بخش و مبارزه با این باور غلط بسیار مهم است و توضیح خواهیم داد چه نتیجهای دارد.
عدهای از مردم هنوز فکر میکنند تظاهرات، یا گردهماییهای حقوق بشری در خارج کشور و کارهای نمادین دیگر مانند پتیشن امضا کردن آبروی رژیم را میبرد. حقیقت این است که رژیم به دنبال آبرو نیست و دانستن این امر بسیار بدیهی است،
اینکه مشروعیت جمهوری اسلامی برایش اهمیت زیاد دارد و از بین بردن این مشروعیت پیروزی بسیار بزرگ برای مردم به شمار میرود، این دروغ کثیف و یک انحراف بزرگ برای گمراه کردن متحدان ماست و ضربهای که این گونه «تئوریسینها» به ایران میزنند شاید قابل اندازه گیری نباشد.
یک مثال میزنم. انسان همیشه بین نیک و نیکتر، نیکتر را بر میگزیند. همیشه در بازی ورق کارتی که کمتر در پیروزی شما نقش دارد میاندازید.
در این مقطع مشروعیت برای رژیم کمترین اهمیت را دارد. به همین دلیل است که ترسی ندارد خبرنگار آلمانی، شهروند فرانسوی یا کوه نورد امریکایی را بدون ترس به گروگان میگیرد، خبرنگار کانادایی را میکشد و شهروند ایرانی هلندی را اعدام میکند. حال، اینکه مشروعیت رژیم با تقلب در انتخابات و به خیابان ریختن مردم از بین رفت این هم یک دروغ دیگر است. اینکه مشروعیت رژیم با تظاهرات مسالمت آمیز طرفدار «رییس جمهور موسوی» زیر سوال رفت دروغی است که در پس دروغ اولی میآید.
۴-باور غلط حمایت بین المللی از ایرانیان
حالا نوبت به ایران میرسد. دورانی بود که جرج بوش رییس جمهور پیشین امریکا جمهوری اسلامی را به تندی مورد خطاب قرار داد و گفت دست از سرکوب مردم بردارید وگرنه سرانجام بدی در انتظارتان خواهد بود. این خطاب تند انتظار کج اندیشان ایرانی را بر انگیخت، تا جایی که افرادی مانند آقای سازگارا وقتی میخواهند بگویند فلان تظاهرات خیلی خوب بوده، واکنش سران کشورهای اروپایی را در سر خط خبرهای خود بیان میکنند.
این افراد که میگویند چشم جهانیان به جنبش سبز است. میخواهید ببینید مردم امریکا چه قدر دلشان با جنبش آزادیخواهی مردم ایران است؟
طبق آمار حدود ۵۰% مردم گوسالهٔ امریکا طرفدار یورش نظامی به ایران هستند. حداقل حدود ۵۰% قشر تحصیل کردهٔ امریکا نمیدانند ایران کجای نقشهٔ جهان است و بدتر از آن، ایران زمان پادشاه فقید را نمیشناسند. این «جهان آزاد» و «دمکراتیک» غرب است که آقای… میگفت با مردم ایران هستند، ایرانیان در اروپا تحت فشار هستند، پناهندگان ایرانی لبهای خود را میدوزند یا در قایق غرق میشوند و همچنان از رو هم نمیروند اگر هنوز دارند اشارههای چند ثانیهای سران کشورهای اروپا و امریکا را هدف جنبش قرار دهند و بگویند مردم بروید کتک بخورید تا توجه رهبران کشورها را جلب کنید. ملت ایران هیچ دوستی ندارد. پس میتوانیم بپرسیم این همه سازمانهای قلابی ایرانی با بودجه در امریکا چه غلطی میکنند؟.
بازیهای حقوق بشری، لاس خشکهٔ سیاسی است. برای همین است از سکینه محمدی خوششان آمده است. پروندهٔ سنگسار سکینه محمدی که با کوشش یک وکیل آزاده در رسانهها مطرح میشود. پایان این است که در حالی که متهم پروندهٔ جنایی در زندان است، پناهندگی اروپا و امریکا و برزیل برایش تهیه میشود، اما یک فعال سیاسی آگاه، اندیشمند و دلاور همچون علی زمانی آن قدر در عراق میماند تا به دست رژیم بیفتد و اعدام شود یا بدتر از آن بانوی دلاور ایرانی تبار هلندی به جرم آزادیخواهی اعدام شود و پرسش مهمتر، این همه نهاد حقوق بشری در شهریور سال ۶۷ کجا بودند؟
رسانههای بیگانهٔ امریکایی صدای امریکا و رادیو فردا در حمایت افراطی از اصلاح طلبان و پخش انحرافیترین مطالب مواضع دولت امریکا را به خوبی نشان داد.
مردم ایران تنها هستند. در جنگ تنها بودند، در کشتار ۶۷ تنها بودند، ۱۸ تیر ۷۸ تنها بودند، هنوز هم تنها هستند.
۵-باور غلط جنبش سبز یک اتحاد است
عدهٔ بسیاری از گروههای سیاسی بر این باورند که جنبش سبز یک اتحاد بزرگ از اصلاح طلب تا تند روترین گروهها، از مذهبی تا ضد اسلام با همه نوع باور هستند.
اگر اتحادی هست پس چرا ائتلاف واقعی (اتحادیهٔ بزرگ میهنی) به وجود نیامده است؟ اگر اتحادی هست، بر سر چیست؟
اما این اتحاد و کثرت گرایی افراطی که گروههایی را کنار هم جمع کند که هیچ شباهتی با هم ندارند چه سودی دارد؟ مهمتر از آن چرا دربارهٔ اختلافات حرف نزنیم؟ چرا از بیآبرو کردن بیآبرویان بترسیم؟ مگر نتیجهٔ انقلاب ۵۷ نتیجهٔ اتحاد و دنباله روی کورکورانه نبود؟ جمع گروههای مختلف که با هم نمیتوانند تصمیم بگیرند چه دردی دوا میکند؟
دشمنی که ما داریم به دلیل ماهیت نظامی، تصمیمها را در پشت پرده میگیرد و به سرعت زیاد آن را اجرا میکند. تابستان ۸۸ برای ما سال سختی بود. شایعات از همه جا میآمدند. انحرافات از همه جا وارد میشد. ما نیز گیج شده بودیم. پس میبینیم که این اتحاد در عمل به کار نمیآید
۶-ضعفهای تاکتیکی
کم بودن مقدار سازماندهی و تعداد گروهها و قدرت گروههای زیرزمینی که تنها ویژهٔ جنبش دمکراسی خواهی نیست و جنبش تندر نیز چنین مشکلی در صدر انتخابات نمایشی داشت.
۷-باور غلط زمامداران قدیم، دگرگون شدهاند
در روزگاری که اکبر هاشمی رفسنجانی نیز میگفت من رفسنجانی سابق نیستم، انتظار داشته باشید همهٔ جنایتکاران و دزدان سابق تبدیل به حامیان دمکراسی و حقوق بشر تبدیل شوند، با اینکه دیگر در قدرت نیستند به حذف و تخریب گروههای دیگر بپردازند و بخواهند وعدهٔ آزادی مانند سالهای انقلاب پرشور ۵۷ به مردم بدهند.
۸-باور غلط هر آشغالی روی کار بیاید بهتر از اینهاست.
شوربختانه این درست است. اما برای اینکه مشروعیت رژیم از بین برود و مردم به آگاهی که امروز دارند برسند، شرایط انقلاب به وجود بیاید، شهیدان بسیار برجای بمانند، نباید بگذاریم عدهای قدرت را در دست بگیرند و به فساد و سلب آزادیها ادامه دهند.
بر قرار آیین ریشهای
پاینده ایران
کوبنده تندر