شاهان مزداپرست ایران، نه تنها خود را شاه ایران، بلکه شاهنشاه، شاه ایران و انیران مینامیدند؛ عنوانی که تنها یک لقب نبود، بلکه بیانگر جایگاه والای آنان در تراز تمدنی آن دوران بود. آنان در سنگنوشتهها و متون تاریخی بهروشنی نشان دادهاند که چگونه و با چه شکوهی بر گسترهای پهناور از مردمان و اقوام گوناگون فرمان میراندند، و این فرمانروایی نه از سر زور، که بر پایه خرد، عدالت، آزادی و سامان نیک زندگی بوده است. مرزهای امپراتوری ایران، تنها خطوط نقشه نبودند، بلکه مرزهای فرهنگ، قانون و انسانیترین آرمانهای زندگی بودند. چنان استوار و مقتدر بودند که هر پادشاه بیخرد یا قیصر گستاخی که پای از حد خود فراتر میگذاشت، در برابر هیبت ایرانزمین، به زانو درمیآمد.
اکنون بنگریم که چه فرومایگانی بر ما حکم میرانند. کسانی که شرارت و تجاوز به آزادی دیگر ملل را بهجای اقتدار و جهانداری، نماد قدرت خود میپندارند. کسانی که سیخ در آسایش ملل میزنند، اما آن را با نام مقاومت و عزت میفروشند. این نه شکوه باستانی است، نه آیین پادشاهی کوروشوار؛ این خودزنی تمدنی است و ننگی تاریخی. بپذیرفتن این وضعیت نهتنها دشوار، بلکه بهراستی دردناک است. زیرا که اهورامزدا هماره فرموده است: اگر در راستی و خرد بکوشید، جهانداری از آن شما خواهد بود. اما اگر از آن راه دور شوید، به خواری خواهید افتاد. و ما اکنون در همان ورطهایم.
آری، ایرانی را راهی به این بدکیشی نیست. ما، وارثان سنددارِ سروری بر جهان بودهایم؛ سایر جهانیان به آرزو نگاشته اند، و ما آن را زیستهایم. امروز نیز کلید بازگشت به آن شکوه، به دیوار خرد آویخته است. کافیست دست دراز کنیم، آیین کهن خود را بازیابیم و از یوغ تحمیلشده اسلام رهایی یابیم. این مسیر نه رویا، که واقعیتی اثباتشده در حافظه تاریخ ماست. ما از تبار آنانیم که جهان را نیک ساختند، و باز میتوانیم آن را بر شالوده راستی و دانایی بسازیم.
بیش باد این درود.
سامان کیوانپور