مدتهاست که انتقاداتی توسط گروههای اسلامگرا به موضوع نابودی دانش و کتابسوزی توسط سپاهیان خلفا در ایران مطرح میشود. متاسفانه با توجه به دستگاه تبلیغاتی گسترده، برخی از پژوهشگران هم با آنها همراه شدند و گویا نادیده گرفتن این موضوع زمانی تبدیل به نماد اعتدال شده بود!
ولی موضوع نابودی علم و دانش توسط فاتحان، چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. با توجه به منابع و مهمتر از آن، شواهدی آشکار که این موضوع را نشان میدهند!
گویا انگیزههای ایدئولوژیک باعث شده است برخی با ذهنیت خاصی به تاریخ پژوهی بپردازند که قطعا نتیجه مناسبی ندارد. کسانی هم بودند که ناخواسته به نتایج نامطلوب این نوع از تاریخ پژوهی کمک کردند.
منابع تاریخی پر است از رفتار خشونت آمیز سپاهیان خلفا که نامی غیر از جنایت نمیتوان بر آنها گذاشت (برای دانش بیشتر نگاه کنید به: کشتار و جنایات سپاهیان خُلفا در ایران). دفاع از این کشتار و نادیده گرفتن جنایات این فاتحان مانند دفاع از داعش و گروههای مشابه آن است.
نابودی علم و دانش و از بین رفتن کتابها موضوعی نبوده است که صرفا در وقت حمله سپاهیان خلفا رخ داده باشد بلکه این موضوع طی چند قرن در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داده است. شاید رفتار برخی از خلفا نرمتر بود ولی این باعث نمیشد که همه دانش و کتبی که نابود شده بودند باز گردند. دلیل نابودی گسترده دانش و کتب ایرانی، دوران سلطه طولانی خلفا در ایران بود؛ نه صرفا نابودیها در هنگام یورش سپاهیان خلفا به ایران.
مخالفان موضوع کتاب سوزی سپاهیان خلفا معمولاً به نقد منابعی میپردازند که به این موضوع پرداختند. هرچند که جداگانه باید بررسی شود نقد آنها به این منابع تا چه حد صحیح است و ما در ادامه صرفا نگاهی کوتاه به منابع هم می اندازیم. اما آن چیزی که محکم تر و قاطع تر از منابع است، شواهد تاریخی میباشد که در ادامه مفصل به این شواهد می پردازیم.
نگاهی به منابع
اینکه گفته شود در هيچ منبعی از كتاب سـوزی سپاهیان خلفا و نابودی علم و دانش توسط آنها یاد نشده است کاملا اشتباه است.
مهم ترین منبع درباره این موضوع یک منبع ارزشمند عربی است که توسط یک نویسنده و پژوهشگر عرب به نام ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حضرمی معروف به ابن خلدون نوشته شده است. ابن خلدون در کتاب مقدمه در این باره مینویسد:
چون کشور ایران بدست اعراب فتح شد و کتب بسیاری در آن سرزمین یافتند سعد بن ابی وقاص به عمر بن خطاب نامهای نوشت تا در باره کتب و چگونگی به غنیمت بردن آنها برای مسلمانان کسب اجازه کند لیکن عمر به وی نوشت که آنها را در آب فرو افکنید چه اگر آنها راهنمایی و راستی باشد، خداوند ما را به رهبری کننده تر از آنها هدایت کرده است. و اگر کتب اهل ضلال و گمراهی است، پس کتاب خدا ما را بس است از این رو آنها را در آب یا آتش افکندند. این است که علوم عقلی ایرانیان از میان رفت (ابن خلدون، ۱۳۶۲: ج ۲، ص ۱۰۱۰).
مخالفان موضوع کتاب سوزی سپاهیان خلفا در ایران خیلی ساده و بدون در نظر گرفتن شواهد دیگر، این روایت را نادیده میگیرند. آنها معتقدند منبع این روایت متاخر است و میگویند در منابع قدیمیتر این روایت نیامده است! در ادامه به شواهد مفصلتر اشاره میکنیم.
این در حالی است که در منابع قدیمیتر روایتی درباره کشتار دانشمندان و استادان زبان و تاریخ آمده است. البته این روایت درباره سوزاندن کتابها در پایتخت نیست بلکه درباره خوارزم است.
در دوران امویان و پس از آنکه خوارزم برای بار دوم فتح شد، نابودی بزرگی رخ داد به طوری که دانستن از گذشته خوارزم دشوار شد. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه در این باره نوشته است:
قتبه بن مسلم [سردار سپاه خلیفه] هر کس را که خط خوارزمی میدانست از دم شمشیر گذرانید و آنانکه از اخبار خوارزمیان آگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس میکردند را نیز به دسته پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمی شود آنها را دانست… (بیرونی، ١۳۸۹:ص ۵۷).
وقتی بسیاری از استادان زبان و تاریخ خوارزم، اینگونه کشته شدند قطعا دانش زیادی در خوارزم از بین رفته است. وقتی با انسانهایی که جان داشتند اینطور برخورد میکردند خدا میداند با کتابها که بی جان بودند چطور برخورد میکردند!
نگاهی به شواهد
کتابهای دانشگاه گندیشاپور چه شدند؟
میدانیم که دانشگاه گندیشاپور از بزرگترین مراکز علمی زمان خود بوده است و طبیعتا کتابهای زیادی در آنجا بوده است. همچنین میدانیم که کتابخانه عظیم اسکندریه در مصر نیز چنین ویژگی داشته است.
اما به راستی چند کتاب از این دو مرکز علمی بزرگ (که توسط سپاهیان خلفا فتح شدند) باقی مانده است؟!
در زمان ساسانیان و به خصوص در زمان انوشیروان، کتابهای زیادی از زبانهای مختلف ترجمه شدند ولی اصل ترجمه پهلوی کتب به دست ما نرسیده است!
اگر در همان زمان یورش سپاهیان خلفا آسیبی به این مراکز مهم نرسیده باشد، شواهد نشان میدهد در دوران سلطه آنقدر تنگنا وجود داشته است که باعث نابودی فعالیت این مراکز شده است.
برخی میگویند این موضوع که کتابها نابود شدند تحت تاثیر اقدامات خلفا نبوده بلکه به طور طبیعی توسط تغییر فرهنگ مردم انجام شده است!!
ما وقتی روایات بسیاری از کشتار و جنایات فجیع توسط سپاهیان خلفا داریم خیلی غیر منطقی و ساده انگارانه است که بگوییم به طور طبیعی علوم نابود شدند (درباره جنایات خلفا ن.ک: کشتار و جنایات سپاهیان خُلفا در ایران). وقتی ما روایاتی مانند کشتار استادان زبان و تاریخ خوارزم را داریم (که پیش تر اشاره شد) هیچ بعید نیست چنین رفتاری با دانشمندان گندیشاپور کرده باشند.
نکته دیگری که نابودی کتابها را توسط خلفا در ایران اثبات می کند، گزارشهایی از کتاب هایی که بدست ما نرسیده است. برای مثال درباره اوستا گزارش هایی داریم که نشان می دهد بسیار وسیع تر بوده است و حاوی مطالب علمی، دینی، حقوقی و… بود. اما امروز حدود یک چهارم اوستای اصلی است که در این بخش از مطالب علمی اوستای کامل چیز چندانی باقی نمانده است.
اوستا در دوران ساسانیان ۲۱ نسک بود اما امروزه فقط ۵بخش است و چیزی حدود یک چهارم اوستای اصلی است (ن.ک: نظری فارسیانی، ۱۳۹۷: ص ۱۲).
وقتی یک شهر به کلی ویران می شد، کتابهایش هم از بین میرفتند
وقتی درباره رفتار سپاهیان خلفا پس از فتوحات پژوهش میکنیم، بارها میبینیم که شهرها را به کلی نابود کردند و حتی بخش بیشتر ساکنان شهر را به قتل رساندند.
یکی از شهرهایی که ویران شد، شهر باستانی ری بود. طبیعتا یک شهر بزرگ مانند ری دارای دانشمندان و استادان زیادی بوده است.
در تاریخ طبری درباره فتح ری این چنین آمده است:
نعیم … شهر رى را ویران کرد و به زینبى دستور داد که شهر نوین رى را بنیان کرد. نعیم فتحى را که خدا نصیب وى کرده بوده بود همراه مضارب عجلى براى عمر نوشت… (طبری، ۱۳۷۵: ج ۵، ص ۱۹۷۵).
استخر، گرگان، سرخس و… از دیگر شهرهایی بودند که قتل عام گسترده در آنها رخ داد و هیچگاه حتی تا به امروز نتوانستند جایگاه باستانی خود را پیدا کنند (برای دیدن منابع ن.ک: کشتار و جنایات سپاهیان خُلفا در ایران).
طبیعی است وقتی یک شهر به کلی ویران می شد، اگر کتابهایی هم در آن وجود داشت، نابود می شدند. باز تاکید می کنیم این فاتحان وقتی با انسانهایی که جان داشتند اینطور برخورد میکردند خدا میداند با کتابها که بی جان بودند چطور برخورد میکردند!
عدم توجه فاتحان به هنر، معماری و…
هستند کسانی که تا به امروز برای هنر، معماری، موسیقی و … ارزشی قائل نیستند و این رویکرد در ارزیابی آنها از منابع هم وجود دارد! در صورتی که امروز در جهان رشته های تخصصی درباره این موارد در دانشگاه ها وجود دارد.
این رویکرد نادرست حتی درباره تاریخ هم وجود دارد. برای مثال وقتی از کشتار استادان زبان و تاریخ خوارزم میگوییم، آنها میگویند اینها که دانشمند نبودند و ساده از آن میگذرند!
آشکار است که خلفای نخستین برخلاف حکومت ساسانیان، از آثاری با معماریهای عظیم و با شکوه، استقبال نمیکردند. ما هیچ بنایی را نمیبینیم که متعلق به خلفای نخستین باشد و از نظر هنر و معماری نکته قابل توجهی داشته باشند.
این موضوع درباره موسیقی هم وجود داشته است. طبیعتا خلفای نخستین چندان تمایلی به موسیقی نداشتند.
این موضوع باعث منزوی شدن معماران و موسیقی دانان و در نتیجه فراموش شدن بسیاری از دستاوردهای دوران باستان میشد.
بسیاری از دیگر دانشها و فنون هم شرایط مشابهی داشتند. برای همین است کتابهایی که دارای مطالبی درباره این موضوعات بودند چندان برای فاتحان جذاب نبودند.
بعد از خلفای نخستین و در دوران امویان هم شرایط چندان تغییر نکرد و در قیاس با آن استقبالی که در دوران ساسانیان از علوم و فنون میشد، در دوره امویان حمایت چندانی از علوم و فنون صورت نمیگرفت.
به علاوه اینکه حکومت امویان یک حکومت نژاد پرست بوده و غیر عربها را پست میدانستند (۱).
باید این نکته را توجه کنیم که پس از یورش خلفا به ایران، تحول فرهنگی فراوان در ایران رخ داد که به تغییر دین، فرهنگ، خط، زبان و… شد. این تغییرات فرهنگی خود باعث نابودی تدریجی بسیاری از کتابهای ایران باستان میشد.
سخن پایانی
همان طور که شواهد نشان میدهند نابودی علم و دانش پس از یورش سپاهیان خلفا رخ داده است. این موضوع طی چند قرن در دوران سلطه خلفا بر ایران رخ داده است. در واقع بسیاری از خلفا رویکرد متعصبانه داشتند و همین موضوع باعث نابودی دانش و منزوی شدن دانشمندان و در نتیجه نابودی کتابها شد.
منابع تاریخی هم وجود دارند که از کتاب سوزی و کشتار استادان سخن به میان آوردند. بنابراین موضوع کتابسوزی و نابودی دانش در آن دوران موضوعی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت.
با این حال نباید کل دوران پس از اسلام ایران را مانند چند قرن ابتدایی بدانیم.
خلفا در دوران عباسیان و به خصوص خلافت هارون، رویکرد متفاوتی با خلفای پیشین داشتند (۲). دیگر آنطور نبود که دانش و معماری و هنر بسیار محدود باشد.
رفته رفته دوباره علم و تمدن پیشرفت کرد و در دوران حکومتهای مستقل ایرانی شاهد پیشرفت قابل توجهی هستیم و دانشمندان ایرانی زیادی ظهور کردند. ولی این کارها پس از قرنها نابودی، باعث بازگشت همه دانشها و کتابها نمیشد.
کتابنامه:
– ابن خلدون، عبدالرحمن (۱۳۶۲). مقدمه ابن خلدون. ترجمه محمد پروین گنابادی. مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.
– بیرونی، ابوریحان (١۳۸۹). آثارالباقیه عن القرون الخالیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران: امیرکبیر.
– طبری، محمد بن جریر (١٣٧۵). تاریخ طبری، تاریخ الرسل و الملوک. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: اساطیر.
– نظری فارسیانی، محسن (۱۳۹۷). کتاب هشتم دینکرد: آوانویسی، ترجمه، یادداشت و واژه نامه. تهران: فروهر.