کای کوباد (کیقباد)
کلمه کایان (کیان) به معنای “پادشاهی، سلطنتی، سلطنتی” است. این سلسله نام خود را از لقب اوستایی کاوی اولین پادشاه کوباد (قباد)این سلسله گرفته است.
پس از آخرین پادشاه سلسله پیشداد، پادشاهی در ایران حاکم نبود. زال و رستم به کوه های البرز رفتند تا به دنبال کای کوباد، فردی مقدس از تبار سلطنتی مینوخرد باشند که در مکانی خلوت زندگی می کرد. او را متقاعد کردند که به ایران بیاید و تاج و تخت را تصرف کند.
کی کوباد با شنیدن این دعوت خواب خود را روایت کرد که در آن دو شاهین سفید را دید که از ایران نزدیک می شوند و تاجی آورده و بر سر می گذارند. رستم با شنیدن این خواب نبوی متوجه شد که به سراغ شخص مناسبی آمده است. سپس هر دو به سمت ایران حرکت کردند.
در ایران، کای کوباد در پایتخت استخر بر تخت سلطنت نشست. او پادشاهی صلح دوست بود، اما مجبور بود با پادشاه توران افراسیاب وارد جنگ شود. صد سال عاقلانه حکومت کرد. او در پایان عمر، پسرش کائوس را پند داد و تاج و تخت را به او سپرد.
کای کاوس
او پسر کای کوباد بود. او پادشاهی شجاع، سرشناس، اما تندخو بود که عاشق ماجراجویی بود. او با چسباندن تاج و تخت خود به پرندگان به پرواز در آمد، تلاشی ناموفق برای تصرف مازندران که توسط جادوگران اداره می شد انجام داد و سپس توسط رستم نجات یافت. او برای بدست آوردن دست شاهزاده خانم سودابه به هاماوران رفت و در آنجا زندانی شد و بعد توسط رستم نجات یافت.
او 5 جنگ با افراسیاب به راه انداخت و با کمک رستم در آنها پیروز شد. دوئل رستم و سهراب و مرگ غم انگیز سهراب در زمان سلطنت او رخ داد.
پسرش شاهزاده سیاوخش توسط ملکه سودابه به بدرفتاری متهم شد. سیاوش با پشت سر گذاشتن مصیبت آتش، بی گناهی خود را ثابت کرد. سپس به توران پناه برد و بعدها با شاهزاده تورانی فرنگز ازدواج کرد. سیاوخش بعداً به دست افراسیاب خائنانه کشته شد که باعث ایجاد دشمنی تازه ای بین ایران و توران شد.
کای خوشرو
او فرزند شاهزاده سیاوکش بود که در توران از فرنگیز به دنیا آمد. او توسط گیو به ایران آورده شد. او در مسابقه ای با فریبرز عموی پدری خود که در آن آتش آدار گوشناسپ به او کمک کرد بر تاج و تخت نشست.
اپیزود عاشقانه بیزان منیژه در دوران سلطنت او رقم خورد. او افراسیاب پادشاه تورانی را که برای پدربزرگ مادری خود اتفاق افتاده بود، در نزدیکی دریاچه چاچیست کشت.
اعتقاد بر این است که او همچنان زندگی می کند که داوطلبانه کاخ را ترک کرده و به بیابان رفته بود تا اوقات خود را به انزوا و نماز اختصاص دهد. او هرگز ردیابی نشد.
اتفاقات غیرعادی در مورد آخرین روزهای و ناپدید شدن مرموز او ثبت شده است. در اواخر عمرش درون نگر شد و ذهنش را از دنیا دور کرد. اغلب برای روزها به انزوا می رفت. پس از چندین چنین گوشه گیری، درباری مؤمنی به نام لهراسپ را به جانشینی خود برگزید و سپس تصمیم به ترک تاج و تخت گرفت. زال و رستم تمام تلاش خود را کردند تا شاه را منصرف کنند، اما تمام التماس های آنها بی فایده بود.
در سفر آخرش لهراسپ، زال، رستم، گودرز، گیو، بیژن گشتهام، فریبرز، طوس و هزاران ایرانی همراه او بودند. با نزدیک شدن به کوه، کای خوشرو از مردمش خواست که برگردند. اکثر آنها به عقب برگشتند اما گیو، بیژن گستاهام، فریبرز و طوس همچنان به دنبال شاه بودند. بعد از مدتی غذا خوردند و کمی استراحت کردند. سپس پادشاه با آنها خداحافظی کرد و به آنها گفت که صبح روز بعد برگردند، زیرا او تا آن زمان رفته است. درست است، پادشاه قبل از طلوع خورشید ناپدید شد. آنها دور و بر او را جستجو کردند، اما توانستند هر اثری از پادشاه خود پیدا کنند. بالاخره با دلی سنگین برگشتند.
کای لهراسپ
کای لهراسپ نوه کائه کوباد بود. سلف او کای خوشرو، قبل از اینکه به انزوا برود، او را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد و از پسران خود پیشی گرفت و تاج و تخت را در زمان حیاتش به او سپرد. سلطنت او، اگرچه در یک دوره گسترده گسترش یافت، بدون حادثه بود.
او دو پسر ویشتاسپ و زریر داشت. پسرش ویشتاسپ بر او قیام کرد و به هند و روم رفت و برادرش زریر او را از آنجا بازگرداند. پادشاه کای لهراسپ ویشتاسپ خود را پادشاه کرد و بازنشسته شد تا در نوبهار آتش بهرام با پیامبر زرتشت عبادت کند.
کای ویشتاسپ
حضرت زرتشت در زمان حکومت خود ظهور کرد و به پیامبری پذیرفته شد. این واقعه ای بود که در تاریخ مردم ایران از اهمیت بالایی برخوردار بود. او همچنین آتش آدر برزین مهر را که پیامبر به او هدیه کرده بود، برپا کرد.
برادرش زریر، شاهزادگان اسفندیار و پشوتان و ملکه هوتاوس / کتایون نیز زرتشت را به پیامبری پذیرفتند. وزیر حکیم او جاماسپ و برادرش فراشاوشترا از اولین پیروان پیامبر بودند.
ارجاسپ پادشاه تورانی به دلیل امتناع از پرداخت مالیات به توصیه زرتشت پیامبر به گشتاسپ به او حمله کرد. در جنگ کای لهراسپ و شاهزاده زریر کشته شدند. ارجاسپ دو شاهزاده خانم را ربود و از اسفندیار خواسته شد که آنها را در ازای تاج و تخت آزاد کند. سرانجام ارجاسپ به دست اسپندیار کشته شد و تورانیان شکست خوردند.
شاهزاده اسفندیار زمانی که شاه ویشتاسپ در قید حیات بود به دست رستم توانا جان خود را از دست داد و از این رو پسر اسفندیار بهمن به جای او به سلطنت رسید.
شاه بهمن
او پسر شاهزاده اسفندیار بود. او با ویران کردن زابلستان انتقام مرگ پدرش را به دست رستم گرفت. چون مشکلی نداشت همسرش همایی را ملکه نامید.
ملکه همای
پس از ملکه شدن، فرزند بهمن را به دنیا آورد، اما از ترس اینکه ممکن است با بزرگ شدن کودک مجبور به کناره گیری از تاج و تخت شود، آن را در رودخانه ای رها کرد. کودک توسط یک مرد لباسشویی پیدا و بزرگ شد. داراب نام داشت. ده ها سال بعد، زمانی که داراب به فرماندهی ارتش رسید، دوباره به مادرش ملحق شد، مادرش از کارهای او پشیمان شد و به نفع او از سمت خود کناره گیری کرد.
شاه داراب
بلافاصله پس از از سرگیری تاج و تخت او درگیر جنگ با یونانیان شد. او به عنوان بخشی از آتش بس با شاهزاده یونانی ناهید ازدواج کرد. به ناهید باردار به دلیل بیماری توهین شد. اسکندر (اسکندر) را به دنیا آورد.
شاه دارا
او باید بار سنگین خشم یونانیان از شاه داراب را تحمل می کرد. اسکندر به ایران حمله کرد و پادشاه دارا را که در جنگ کشته شد شکست داد.
تاریخچه آخرین فرمانروای کیانیان پس از کای ویشتاسپ تنها بر اساس شاهنامه است. در اوستا پس از کای ویشتاسپ از هیچ شخصی نامی ذکر نشده است. در روایات بعدی که در کتب پهلوی، فارسی و عربی ثبت شده است، سردرگمی جدی در مورد آخرین فرمانروایان سلسله کیانیان وجود دارد. بعد از کای ویشتاسپ از فرمانروایان بعدی هخامنشی به اشتباه به عنوان فرمانروای کیانی یاد شده است که در شاهنامه منعکس شده است.