فرود فولادوند ( فتحالله منوچهری) در ۵ آذر ١٣٢٠معا. در روستای «شاهوله» از توابع استان لرستان چشم به جهان گشود او عضوی تازه از خانواده ی بزرگ فولادوند بود کسی که در آینده ای نه چندان دور نام فولادوند را بر سر زبانها انداخت.
پدر وی از خانهای بزرگ لرستان، یعنی خانهای «بور بور» و «جاچلق» بودند. فرود از سوی دیگر نیز نوهی «بهادر السلطنه» از خانهای بزرگ و سرشناس «ازنا» میباشد.
دوران کودکی وی با مهر و محبت فراوان پدر، مادر و پدر بزرگ سپری شد. فرود فولادوند در دوران کودکی و در دوران پیش از دبستان با زبان عربی و صرف و نحو آن آشنا شد. دوران دبستان وی در شهر «الیگودرز» طی شد. جایی که مجبور بود فاصله ی «الیگودرز» تا «شاهوله» را با اسب طی کند. قسمتی از تحصیلات دبیرستانی او در «اراک» سپری شد. سپس به همراه خانواده به سوی تهران عزیمت کرد و در تهران در دبیرستان «سوکیاس» به فراگیری زبان انگلیسی به طور جدی پرداخت. این فراگیری تا جایی ادامه داشت که در سن نوجوانی به صورت حرفه ای به کار ترجمه پرداخت.
به خاطر استعداد و علاقه ای که فرود فولادوند به کار رسانه ای و فرهنگی داشت در سن ١٧ سالگی وارد رادیو نیروی هوایی شد و خیلی زود تبدیل به یکی از مدیران جوان رادیو نیروی هوایی شد که از جمله کارهای زیبا و معروف وی در این دوره نمایشنامه های «کارآگاه جانی دالر» بود.
وی فعالیتهای هنری و حرفه ای خود را در هم این دوره به عرصه دوبلاژ فیلمهای خارجی کشاند و با وجود رقابتهای شدید هنرمندان، تبدیل به یکی از ورزیدهترین و جوانترین دوبلرهای عرصه سینمای ایران شد. استعداد وی در این رشته به حدی بود که در یک فیلم دوبلهی ٣٠ کارکتر مختلف را یکجا بر عهده داشت.
از فعالیتهای دیگر وی در این دوره میتوان نوشتن چندین نمایش نامه و فیلمنامه، کارگردانی چندین فیلم، نوشتن چندین کتاب و سرودن اشعار زیبا نیز نام برد.
از فعالیتهای سینمایی فرود فولادوند میتوان به فیلمهای بلند «خانوم خانوما» که اولین فیلم موزیکال سینمای ایران بود (حتی زودتر از ساختهی علی حاتمی) فیلم «شهر شراب» که درامی در مورد زندگی یک کودک نامشروع بود و دیگر فیلم «وقتی آسمان میشکافد»، فیلم «شیر سینا» با تیتر اصلی «قلب من قدس»، فیلم «دوشب در اضطراب»، فیلم «اسیر شیطان» و فیلم «مرد جهان سومی» را نام برد.
مسئولیت اجرای گفتار بر روی فیلم تاجگذاری پادشاه فقید نیز به ایشان سپرده شد.
یکی از آخرین ساخته های فرود فولادوند درست یک سال قبل از آشوب ٥٧ همراه یک گروه از فیلم برداران ایرانی در مصر آغاز شد. وی در زمستان ٥٧ به ایران بازگشت و فیلم خود را ناتمام گذاشت تا از اوضاع دقیق ایران آگاه شود. وی با فتنهی خمینی و اتحاد نامقدس ارتجاع سرخ و سیاه روبرو شد. او ریشهی این فتنه را میشناخت و در پیکار با آن بود. او میدانست که برای مبارزه با این فتنه نخستین و مهمترین گام، بیان واقعیات تاریخی و نمایان کردن چهرهی زشت اسلام است و در این باب اولین کار تهیهی کاستهای بازگشایی تازی نامه بود که این کار با همکاری خواهر کوچکش «دردانه فولادوند» و کمک «شهریار شفق» جانشین فرماندهی نیروی دریایی ایران انجام میشد. در مدت زمان کوتاهی این کاستها بین درجهداران نیروی دریایی پخش شد اما آغاز این فعالیتها کمی دیر بود و آشوب داشت ایران را به ویرانی میکشاند.
مقرر بر این شد که فرود فولادوند به شهریار شفیق که در بندر عباس مشغول مسلح کردن نیرویی برای مبارزه ی مستقیم با رژیم بود بپیوندد اما شور بختانه به طور قریب الوقوع شهریار شفق مفقود شد و استاد دست خالی ماند. وی که دیگر مطمئن بود در داخل کشور نمیتواند کاری از پیش ببرد با نزدیک شدن به نیروهای اسلامی به وسیله ی یکی از اقوام خود به مصر میرود.
در اوایل سفر خود به قاهره مشغول به پایان رساندن فیلم «شیر سینا» میشود. بعدها این فیلم چند جایزه ی بین المللی را دریافت میکند.
فرود فولادوند به مدت ١٤ سال در قاهره مشغول فعالیتهای سیاسی و هنری خود و طرح ریزی برای یک مبارزه ی منسجم میشود. در نهایت پس از ١٤ سال و با گذرنامهی پادشاهی به سوی ترکیه حرکت میکند. در ترکیه یک گروه از فرزندان مبارز ایران زمین را گرد هم جمع میکند و این گروه نام «گیو وارگان» را به خود مینهد. گروه «گیووارگان» به عبارتی نخستین سنگ بنای «انجمن پادشاهی ایران» است که بعدها با هم این نام در عرصه سیاسی ایران ظاهر میشود. هدف این گروه ١١ نفره، بازگرداندن «رضا پهلوی» فرزند نخست پادشاه آریامهر به میهن بود که در چهارچوب برنامهای مدون و طرح ریزی شده بود. گروه «گیووارگان» در ابتدای کار از رضا پهلوی درخواست کرد که همراه این انجمن پرچم یک مبارزهی راستین و کوبنده را در چهاچوبی از پیش مشخص شده را بر دست بگیرد اما گذر زمان انجمن را آگاه ساخت که شوربختانه ایشان علاقه ای به مبارزه ی براندازنده ندارند و پا در راستای اهداف اتحاد ننگین سرخ و سیاه گذارده اند و به پیگیری اهداف بیگانگان میپردازند.
با شرایط به وجود آمده و عدم همراهی فرزند پادشاه آریامهر با این مبارزین و سرپیچی از دستور تاریخ، گروه «گیووارگان» نام دیگری را برای خود انتخاب کرد و هدفی بسیار دشوارتر و پر اهمیت تر را برای آینده ی ایران برگزید. ١١ نفر عضو اصلی این گروه سوگند نامه ای تنظیم و با خون خود آن را امضا کردند که تا پای جان برای آزادی ایران از هیچ تلاشی فرو گذاری نکنند. و تا هنگامی که بهترین فرزند ایران، چه دختر و چه پسر، تاج پادشاهی را بر سر نگذاشته است آرام ننشینند. و خود در فردای آزاد ایران هیچ پست و مقام حکومتی را اختیار نکنند.
شاید این پرسش برای هموطنان ما پیش آید که با وجود این که عدم صلاحیت رضا پهلوی برای پادشاهی ایران مشخص شده است چه کسی در آینده ایران بایستی بر تخت شاهی بنشیند. ابتدا باید گفت که بر طبق «آیین ریشهای» و سبک ادارهی حکومت ایران آزاد٬ پادشاه نهادی است که برای دفاع از حقوق مردم برگزیده میشود و این فرد باید یکی از پاکترین و شایسته ترین فرزندان ایران باشد. در فرهنگ ایرانی که میگوید «هنر برتر از گوهر آمد پدید» اصل و نسب فرد که هم آن «گوهر» باشد اهمیت ندارد بلکه این «هنر» و یا توانایی فکری و دانایی فرد است که وی را شایسته نهاد پادشاهی میکند. با نگاهی در تاریخ ایران میبینم که پادشاهان بسیاری که خود زاده پادشاه نبودهاند تنها به دلیل لیاقت و نه به دلیل اصل و نسب به پادشاهی رسیدهاند. آخرین این نمونه رضا شاه کبیر پدر ایران نوین است.
استاد فولادند از میان این ۱۱ نفر به دلیل تجربه کاری درازمدت فرهنگی و پژوهشهای ژرف خود و توانایی در زبانهای عربی و انگلیسی، مسئولیت کار روشنگری و تبلیغ فرهنگ ایرانی را در مقابل فرهنگ تازی بر دوش میگیرد. او نخست در شهر لندن در هفتهنامهای با نام «اطلاعات لندن» کار روشنگری خود را آغاز میکند. پس از مدتی در تاریخ ١٣ اگوست ١٩٩٩ سردبیری نشریه دیگری را به نام «راه نیاکان» بر عهده میگیرد که این نشریه به دو زبان فارسی و انگلیسی به بیان موضوعات فرهنگی و سیاسی و از همه مهمتر آشنا کردن جوانان به دروغهای ۱۴۰۰ اسلام میپردازد.
پس از مدتی انجمن به این نتیجه میرسد که مبارزه را وارد مرحله ی تازه ای کند و آنچه تا امروز به واسطهی چندین سال تحقیق در قالب واقعیات تاریخی و سیاسی پدید آمده بود با ایرانیان داخل و خارج کشور در میان گذارد و با استفاده از رسانهی تلوزیون ماهوارهای «سیمای انجمن پادشاهی ایران» را به داخل کشور بفرستد. این رسانه دومین رسانه ایرانی بود که برای نخستین بار بر روی ماهوارهی «هاتبرد» آغاز به کار کرده بود. از هم آن روز نخست نیز استاد فولادوند شروع به بیان واقعیات تاریخی و روشنگری در باب اسلام میکند.
بعد از ١٨ روز تماسها از داخل کشور حاکی از این بود که هموطنان داخل کشور قادر به دریافت تصویر نیستند. با تحقیقاتی که انجام شد معلوم شد که دولت انگلستان توانسته است از راه فشار غیر قانونی، یعنی بوجود آوردن اختلالات فنی ساختهای، جلوی پخش برنامه های انجمن را بگیرد.
مذاکرات با سایر شرکتهای ماهوارهای نیز سودی نبخشید و رفتار آنها نشانگر یک سیاست کلی اتحادیه اروپا بود. مدیر مسئول یک شرکت نروژی در گفتگویی که ضبط آن هنوز موجود است با صراحت اعلام میکند که دولت انگلستان برای دادن خدمات به انجمن پادشاهی به آنها چراغ قرمز نشان داده است.
با این وضع پیش آمده انجمن در پی راهی بود که خود را به داخل ایران متصل کند و در نهایت برنامهی تلویزیونی انجمن بر روی اینترنت شروع به کار کرد و پس از چند سال در سال ۲۰۰۳ میلادی انجمن توانست دوباره بر روی ماهواره شروع به اجرای برنامه کند.
برنامهی تلویزیونی فرود فولادند تا پایان حرکتهای «تندر۱» و آستانه «تندر۲» ادامه داشت. از جمله برنامههای پر بیننده وی «بازگشایی تازینامه» که بند به بند قرآن ترجمه و با اسناد تاریخنگاران عرب مقایسه میشده است. یکی از پر بینندهترین برنامههای دیگر، سلسله سخنرانیهایی است که، تحت عنوان «تاریخ با ما چه کرد؟!» با استناد به کتابهای تاریخی ترجمه نشده و تحریف نشده به ادعاهای روشنفکران مسلمان در باره سیستم پادشاهی و برتری دروغین اسلام میپردازد.
فرود فولادوند در تدوین سند «آیین ریشهای»، که پیشنهاد قانون اساسی انجمن پادشاهی ایران برای فردای ایران است، نقش تعیین کننده دارد. این سند از تجربههای موفق نیاکان ما ایرانیان برگرفته شده است و نگارش آن سالها به همراهی بحث ها و رایزنیهای مداوم به درازا کشیده است. این سند در ۱۷ بند اصلی، ۴ بند، در پیوست نخست و ۵ بند در پیوست دوم تنظیم شده است. آیین ریشهای نخستین بار ۱۸ سال پس از انقلاب اسلامی منتشر شد.
آخرین برنامه تلویزیونی استاد فولادوند در تاریخ ۱۷ ژانویه ۲۰۰۷ برابر با ۲۷ دی ماه ۶۳۷۰ پیش از ورود مخفیانه وی به ایران و آغاز مرحله دوم «تندر» که آغاز برنامههای براندازی عملی رژیم است از ماهواره پخش شد.
با شدت گرفتن مبارزات عملی انجمن پادشاهی و ضربات خشن و کوبنده «تندر» بر پیکر رژیم جمهوری اسلامی و عیان شدن ضربهپذیر بودن آن، رژیم از طریق عوامل خود در داخل میهن و از طریق رسانههای وابسته خود و رسانههای بیگانه پشتیبان خود، چاره را در پخش شایعه دستگیری فولادوند، شکنجه فولادوند، مفقود شدن فولادوند و اخیرا حتی اعدام استاد فولادوند دیدهاند. رژیم خود هیچگاه چنین ادعایی را نکرده است و این ادعاها را به نوکران خود در خارج واگزار میکند چون حتی امکان بلف زدن نیز از او سلب شده است.
پاینده ایران، کوبنده تندر.