ظهور و سقوط پادشاه جمشید

چهارمین پادشاه پیشدادیان که تاج و تخت ایران باستان را زینت داد، جمشید درخشان و باشکوه بود. نه تنها مزدایاسنی ها (مردم خوب)، بلکه حتی داوایاسنی ها (مردم بد) او را پادشاه خود می دانستند. در شاهنامه از او به عنوان پسر شاه تهموراسپ یاد شده است، اما در نوشته های اوستایی به عنوان نوه تهمواسپ پادشاه و پسر ویوانغان یاد شده است. ویونغان اولین کسی بود که به هم یزاد (یک موجود الهی) دعا کرد و در نتیجه فرزندی به نام جمشد نصیبش شد.

عصر طلایی

شاه جمشید یک پادشاه الهام گرفته از الهی بود. او به خاطر فداکاری و اطاعت از خدا و تعهد به وظایفش، کیانیان خوره (انرژی الهی برای پادشاهان) را دریافت کرده بود  . اهورامزدا به او پیشنهاد رسالت پیامبری را داد، اما او مؤدبانه نپذیرفت، زیرا خود را برای آن کار بزرگ شایسته نمی دانست. در عوض، او پیشرفت جهان مادی را برگزید.

به دلیل حکومت عادلانه شاه جمشید، رعایای او بسیار سالم و شاد بودند. ناخوشی ها و بدی ها از پادشاهی او محو شده بود. هیچکس پیر نشد پدر و پسر شبیه هم بودند. در پادشاهی او نه گرمای شدید بود و نه سرما. در واقع دورانی طلایی در تاریخ ایران باستان بود. در نتیجه رفاه و شرایط زندگی سالم، جمعیت چند برابر شد و شاه جمشید سه بار مرزهای پادشاهی خود را به سمت جنوب افزایش داد.

مردم در زمان پادشاهی جمشید با بسیاری از هنرها و مشاغل جدید مانند هنر آجرسازی و گچ بری آشنا شدند که باعث پیدایش هنر خانه‌سازی و کاخ‌سازی شد. برای اولین بار مردم شروع به زندگی در خانه کردند. شاه جمشید همچنین صنعت قایق سازی را معرفی کرد که باعث پیدایش غواصی و صید مروارید شد. فلزات از سنگ معدن ساخته می شد و از فلزات وسایل مفیدی مانند گاوآهن و بیل زدن ساخته می شد. شمشیر، نیزه، کلاهخود و زره نیز ساخته شد تا برای جنگ استفاده شود. نعل های اسب روی اسب ها نصب می شد که به آنها تحرک بیشتری می داد. استخراج فلزات و سنگ های گرانبها مانند طلا، نقره و الماس باعث ایجاد زیور آلات شد.

شاه جمشید مردم خود را با مفهوم عطرها آشنا کرد که از مشک، عنبر و گلهای خوشبو مانند گل رز و همچنین هنر بخور دادن به کندر، عنبر، مر و کافور استخراج می شد.

هنر پارچه‌سازی در زمان شاه جمشید با معرفی ریسندگی، بافندگی، تاب‌کاری و بافندگی توسعه یافت. زری (نخ های طلایی و نقره ای) و ابریشم نیز استفاده می شد. شاه جمشید گیاهان و گیاهان دارویی زیادی را معرفی کرد که با استفاده از آنها توانست بسیاری از بیماری ها را تسکین دهد و سلامتی را بازگرداند.

 

کشف شراب

چهارمین پادشاه سلسله پیشدادیان جمشید درخشان و باشکوه بود. او پسر ویوانگان بود.

شاه جمشد از الهام الهی بود. او به پاس عبادت و اطاعت از خداوند و تعهد به وظایف خود، نشان  کیانیان خوره (جلال ملکوتی) را دریافت کرده بود. الوهیت او در چهره درخشان و پرهیزگارش نمایان بود.

به دلیل حکومت عادلانه جمشید، رعایای او بسیار سالم و شاد بودند. بیماری و رذایل تقریباً از قلمرو او محو شده بود. هیچ کس پیری را نمی دانست. پدر و پسر شبیه هم بودند. به نظر می‌رسید که حتی مادر طبیعت نیز به پادشاه جمشید کمک می‌کرد تا بتواند حداکثر آسایش را به مردمش بدهد، زیرا در قلمرو پادشاهی او نه گرما و نه سرما شدید بود. در واقع دورانی طلایی در تاریخ ایران بود. در نتیجه رونق فراوان و شرایط زندگی سالم، جمعیت ایران چند برابر شد و شاه جمشید سه بار بر حدود پادشاهی خود افزود.

مردم در زمان پادشاهی جمشید با هنرها، مهارت ها و حرفه های جدیدی مانند آجرسازی و گچ بری، معدن کاری، پارچه سازی، ساخت آلات موسیقی و طبابت آشنا شدند.

استفاده از شراب به عنوان دارو از زمان شاه جمشید آغاز شد. در کاخ پادشاه باغ‌ها و تاکستان‌های عظیمی وجود داشت. میوه های درختان را چیده و در خمره های غول پیکر نگهداری می کردند. در یکی از خمره‌ها، انگور تخمیر شده بود و بوی بدی از آن می‌آمد. پادشاه و پزشکانش آن را به عنوان سم نامیدند و آن را در مکانی متروک نگهداری کردند تا بعداً دفع شود.

یک بار خدمتکاری از کاخ از بیماری صعب العلاج رنج می برد. همکاران و خانواده اش او را طرد کرده و از او دوری می کردند. خدمتکار در ناراحتی شدیدی بود و به همین دلیل تصمیم گرفت به زندگی خود پایان دهد. وقتی او روی خمره را دید که برچسب سم است، تصمیم گرفت محتویات آن را بنوشد. او یک فنجان از آن خمره نوشید و به زودی به خواب رفت. وقتی از خواب بیدار شد، مطمئن نبود که کجاست.

او فکر می کرد که در بهشت ​​است، زیرا بسیاری از دردها و ناراحتی های او از بین رفته بود. اما در کمال تعجب متوجه شد که نفس می کشد و بسیار زنده است. از علت حالش مطمئن نبود، یک بار دیگر یک فنجان از مشروب نوشید و دوباره سرگیجه گرفت و به خواب رفت. این بار وقتی از خواب بیدار شد احساس سلامتی بیشتری می کرد. درد و بیماری او از بین رفته بود. او خوشحال شد و تصمیم گرفت شاه را از خاصیت معجزه آسای نوشیدنی در خمره آگاه کند.

فردای آن روز نزد شاه رفت و گفت: ای پادشاه جهان، برای تو خبر شگفت انگیزی دارم، اما پیش از آنکه آن را فاش کنم، از تو برای سرپیچی از دستورت طلب بخشش می کنم. پادشاه از این گفته متحیر شد و به کنیز گفت که آن را روشن کند. کنیز داستان بیماری و درمان معجزه آسایش را بازگو کرد. پادشاه فوراً پزشکان خود را فرستاد تا دم کرده را در خمره آزمایش کنند. خواص معجزه آسای درمانی این دم کرده تایید شد و پس از آن شروع به مصرف شراب در مقادیر متوسط ​​به عنوان یک نوشیدنی جوان‌کننده و سلامت‌بخش شد.

چهار گروه حرفه ای

شاه جمشید رعایای خود را به چهار گروه حرفه ای آتورنان «کاهنان»، راثشترها «جنگجویان»، واستریوش «کشاورزان» و هوتاوخش «پیش کاران و صنعتگران» تقسیم کرد. یکی از دلایل این تقسیم بندی چهارگانه ارتقای کیفیت کار بود، زیرا مشاغل مربوطه از پدر به پسر واگذار می شد که فرصتی برای یادگیری حرفه ها در اوایل زندگی، تکمیل آنها و سپس عبور از تکنیک های برتر فراهم می کرد. به نسل بعدی که منجر به کارایی بیشتر می شود.

چند کشیش بسیار عابد مخصوصاً در کوه ها ساکن بودند تا وقت خود را به دعا اختصاص دهند و برکات خدا و دیگر موجودات الهی را در ملکوت بخوانند. مقام کاهنان در دوران پادشاهی جمشید چنان والاتر بود که شاه خود را حاکم و کشیش می دانست.

شاه جمشد ابزاری به نام جام جمشید ساخته بود که با آن می توانست گذشته و آینده را بشناسد. اگرچه کلمه جام در لغت به معنای جام است، اما احتمالاً یک ابزار بود، تا حدودی شبیه یک تلسکوپ مدرن. حتی ممکن است این یک رصدخانه تمام عیار بوده باشد که شاه جمشید اجرام آسمانی را از آنجا دیده و با استفاده از هنر طالع بینی گذشته را بشناسد و آینده را از روی ستارگان، سیارات و صورت های فلکی پیش بینی کند.

شاه جمشد به دلیل تقوا و فعالیت های خیرخواهانه مورد لطف خداوند و دیگر موجودات الهی قرار گرفت. خداوند اغلب او را از طریق سروش یزد، یازاتا که شهود می آورد، راهنمایی می کند. از طریق یکی از این بینش‌های سروش یزد بود که شاه جمشید، بستن کاستی (کمربند مقدس) را به کمر برای محافظت از پوشنده در برابر تأثیرات شیطانی، جلب خیر و زندگی معتدل معرفی کرد. امروزه نیز کاستی را زرتشتیان بر روی کمر می‌بندند.

دنیا زیر آب است

یک بار خداوند شاه جمشید را از طریق سروش یزد راهنمایی کرد که طوفان برفی وحشتناکی را فرا خواهد گرفت که تمام جهان را زیر برف فرو می برد. شاه جمشید نه تنها از قبل در مورد این فاجعه هشدار داده شده بود، بلکه به او توصیه شد که از هر گونه یک جفت ببرد و یک وارا “محصور” در کوه ایجاد کند تا خود و دیگر آفریده های خوب را از این فاجعه بزرگ نجات دهد.

شاه جمشید با بردن جفتی از بیشتر گونه‌های جانوری و گیاهی به کوهی رفت و آبادی ایجاد کرد که به ((ور جام کرد)) «محصور ساخته جمشید» معروف شد. در این ورا ، پادشاه جمشید در روز سال نو، یعنی روز ورود خورشید به خانه برج تاجگذاری شد. همچنین روزی بود که بهار را بشارت می داد. شاه جمشید بر تختی با جواهر می‌نشست و تاج طلایی بر سر داشت. سلطنت خیرخواهانه خود را برقرار کرد و شر را کاملاً تحت سلطه خود در آورد.

جمشیدی نوروز

به سلطنت رسیدن شاه جمشید با دعا و سپس شراب و موسیقی و آواز جشن گرفته شد. این روز به جمشیدی نوروز معروف شد و به عنوان روز استراحت و جشن اعلام شد. حتی امروز هم جشن جمشدی نوروز با شادی و سرور برگزار می شود. در زمان پادشاهی جمشید سلامتی و شادی و فراوانی وجود داشت. گرسنگی و تشنگی معلوم نبود. پیری، ناتوانی و بیماری وجود نداشت.

غرور و سقوط

توسط پادشاه جمشید سلطنت طولانی حدود 700 سال خود را به پایان رساند. امروزه بعید به نظر می رسد، اما ممکن است افراد سالم و بسیار معنوی زندگی طولانی مدت داشته باشند. با گذشت زمان، رفاه و فراوانی در پادشاهی باعث شد که پادشاه به دستاوردهای خود افتخار کند.

روزی در برابر وزیران و رعایای خود اعلام کرد: «دریافتم که هیچکس در جهان مانند من نیست. من دنیا را بهبود بخشیده ام و درد و رنج را تسکین داده ام. مهارت ها و حرفه های دنیا به خاطر من است. زندگی و شعور شما وجود آنها را مدیون من است. همان لباس هایی که می پوشید و غذایی که می خورید از لطف من است. در تناسب امور است که مرا خدای خود می خوانی.»

به محض اینکه شاه جمشید این کلمات را به زبان آورد، انرژی الهی او به شکل یک پرنده فرار کرد. رعایای او احترام و احترام خود را به پادشاه از دست دادند. در مدت کوتاهی تمام ارتش او را ترک کرد. وقتی شاه جمشید به حماقت خود پی برد، دیگر برای اصلاح خیلی دیر شده بود.

مردم ایران از پادشاه خود بسیار ناراضی بودند. آنها به جستجوی پادشاه جدیدی رفتند و در بابل یکی به نام ضحاک تازی را یافتند. در اشتیاق خود برای سرنگونی پادشاه خود، آنها متوجه نشدند که ضحاک مرد بسیار بدی است.

ضحاک به شاه جمشید پیغام داد که تسلیم شود. پادشاه جمشید ضحاک را برای نبرد به چالش کشید. ضحاک با سپاه خود به ایران آمد و چهل روز جنگ در گرفت. در این نبرد شاه جمشید قوی تر شد. با این حال، ضحاک حیله گر، نبرد را به دوئل بین دو پادشاه تغییر داد که با روش های خائنانه پیروز شد.

شاه جمشد از ایران گریخت. با تغییر هویت، از جایی به جای دیگر سرگردان شد. او به زابلستان، در مرز افغانستان و هندوستان، جایی که شاه کورنگ در آنجا حکومت می کرد، رسید. او در دربار شاه زندگی می کرد. او هویت واقعی خود را فاش کرد و با شاهزاده خانم ساماناز ازدواج کرد. پس از مدتی پسری از آنها به دنیا آمد که او را تور نامیدند.

پس از مدتی پادشاه کورانگ به هویت واقعی خود پی برد. جمشید مجبور به ترک شد، زیرا پادشاه کورنگ می‌ترسید که توسط ضحاک به خاطر نگه داشتن پادشاه جمشید، او را پیدا کند و مجازات کند.

او یک بار دیگر مخفی شد و از جایی به جای دیگر حرکت کرد. سرانجام او توسط برادر ناتنی اش اسپیتیور در چین یافت شد و او را به ضحاک گزارش داد و او دستور داد جمشید را بی رحمانه بکشند. به این ترتیب پایان غم انگیز یکی از شاه جمشید، یکی از بزرگترین پادشاهان ایران فرا رسید.

درس بزرگی که از زندگی شاه جمشید می گیریم این است که هرگز نباید به دستاوردهای خود افتخار کنیم. هر عمل ما هدایت خداوند است و باید همه اعمال نیک خود را وقف او کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *