در مورد ما دشمن میگوید که ما محارب هستیم. یعنی با او در حال جنگ هستیم. یعنی او میکوشد از نیروهای ما را بکشد و ما با سازماندهی، آموزش و بسیج نیروهای مبارز میکوشیم نیروهای قهریه او را از پای در بیآوریم. این یک جنگ واقعی است. این کار و زندگی یک نیروی برانداز است. این رسم و راه هر ملت شرافتمندی است که سرنوشت خود را به دست میگیرد.
رژیم اسلامی با دریافت نخستین نشانه ها از اهداف «انجمن پادشاهی ایران» دریافت که ما قصد گفتگو و یا مشورت نداریم و محارب هستیم. ما در تمام سالهای فعالیت خود این مناسبات را میشناسیم و حرف قاضی دشمن چیز جدیدی نیست.
از این رو ما نیز از دیرباز میدانیم هر گونه عقب نشینی تنها به معنی تضعیف نیروهای خودی نیست بلکه نابودی آن را در پی خواهد داشت. این اصل را اکثر یاران میدانند و فعالیتهای خود را نیز متناسب با آن استوار کرده اند. بعضی از یاران تازه پیوسته فکر میکنند که این حساسیت رژیم نسبت به مبارزات انجمن چیز جدیدی است و در چاچوب «امنیتی شدن» و یا «نظامی شدن» ساختار رژیم اسلامی قابل توضیح است. شاید دلیل این خطای فکری این باشد که در یک سال گذشته این یاران درگیر مبارزاتی بودند که ضرورتا پرچم ما یعنی «درفش کاویانی» بر فراز آن قرار نداشت.
یکی از قدیمیترین زندانیان سیاسی انجمن، حمید رضا محمدی (ماهان) است که درتاریخ ۱۷ اسفند ماه سال ۱۳۸۳ (۷ مارس ۲۰۰۵) در منزل شخصی اش در شهر تهران به اتهام ارتباط با «انجمن پادشاهی ایران» بازداشت میشود. یعنی زمانی که استاد فولادوند در لندن برنامه های خود را از طریق اینترنت به روی ماهواره میفرستاد. حمید رضا از آن زمان هنوز در زندان است. توجه کنید که ما از شش سال پیش داریم صحبت میکنیم و نه سال گذشته. در آن زمان نه عملیاتی در دستور کار بود و نه برنامه ای که بتوان آن را به معنی واقعی «حرب» و یا جنگ نام نهاد. او در هیچ عملیاتی شرکت نداشت بلکه آن زمان حتی برنامه های تندر نیز تدوین نشده بود. فعالیتهای انجمن تنها به ابراز نظر، تنها بازگشایی تازینامه و تنها برنامه های افشاگرانه در باره تاریخ ایران و اسلام بود که رژیم را به وحشت انداخت. همه مطالبی که امروز پس از شش سال تبدیل به شمشیر برنده هر مبارز آزاده ای شده است. رژیم از آن زمان ما را «محارب» میشناسد، زیرا ما با اساسی ترین پایه رژیم یعنی مرام و اندیشه او در جنگ هستیم.
شش سال پیش سیاست رژیم این نبود که از «انجمن پادشاهی ایران» کوچکترین صحبتی به میان بیآورد. جنبش دانشجویی در زمان ملای شیاد خاتمی تازه سرکوب شده بود و در حقیقت رژیم در نبرد با مردم ایران پیروز شده بود. رژیم تبدیل به مهره قابل اعتمادی برای پشتیبانان غربی و شرقی شده بود که ضمانت میکرد یک چهار سال و یا هشت سالی دیگر، گاوی باشد که به آنها شیر بدهد و به ایران اجازه ندهد در منطقه به رقابت با ابرقدرتها برخیزد. از اینرو در آن سالها ما شاهد اعترافات تلویزیونی نبودیم.
امروز داشتن احساس ارادت به انجمن پادشاهی ایران از نظر رژیم درمانده اسلامی یک نوع محاربه است. اما رژیم پشتیبانان بین المللی نیز دارد که در مورد انجمن پادشاهی هم نظر هستند. زیرا میدانند این گروه یکی از نیروهای بازی کننده در سطح ایران است که قابل کنترل نیست. آنها ناز شست انجمن ها را در مبارزات یکسال گذشته به عیان دیده اند. آنها به خوبی میدانند در صورت فشار بین المللی بر روی عزیز دردانه خود، برندگان این جنگ نیروهای غیر قابل کنترل، از جمله انجمن پادشاهی، هستند.
از این رو یاران باید رهنمودهای امنیتی را به شدت مراعات کنند. ما دشمنان زیادی داریم. اما دوستان زیادی هم داریم. دوستان ما بسیار بیشتر هستند. آنچه که مربوط به مسایل امنیتی میشود دشمنان ما میتوانند هنوز ضربات کاری به ما وارد کنند. اصرار ما در ایجاد انجمنهای پادشاهی در محلات یک ضرورت حیاتی برای انجمن پادشاهی و تنها ضمانت برای تداوم نبرد برای براندازی جمهوری اسلامی است. هر طرح و برنامه ای را باید یاران با این چوب محک بزنند که در اثر اجرای این طرح و برنامه انجمن و یا گروه آنها در محل تقویت میشود و یا نه.
ما قرار نیست نیروهایمان را در یک جنگ فرسایشی به هدر بدهیم تا دیگران برنده شوند. ما قرار نیست «بابک خرمدین» باشیم که دست آخر شکست بخوریم. ما قرار نیست «روزبهان خراسانی» باشیم که پس از رشادتهای فراوان در مقابل اتحاد دشمنان ایران، شکست بخوریم. ما برای باختن به میدان نیآمده ایم.
ظلم ظالمان، مکر دشمنان
در صحنه سیاسی ایران گروه هایی از نوع پسمانده های ۵۷-ای، چه فاتحان و چه شکست خوردگانش، دارند فریاد میزنند که رژیم ظلم میکند و کشورهای بیگانه دارند علیه منافع مردم ایران توطعه میکنند، خطر جنگ در منطقه است و خطر تجزیه ایران موجود است. با وجود اینکه حرفهای آنها به نظرمنطقی میآید، اما هدف آنها بیشتر مرعوب کردن جوانان ماست و نه دلسوزی و راهگشایی روند مبارزه.
آنها جارچیان دشمنان ایران هستند. زیرا ما میدانیم «ظلم ظالمان» و «مکر دشمنان» همیشه هست. زیرا ما میدانیم تکرار این مکررات بدون دادن رهنمودهای کاری و عملی، خلع سلاح کردن نیروهای مبارز است. جای آنها همیشه در رسانه های بیگانه مانند «صدای آمریکا» و «بی بی سی» و «رادیو فردا» است. آنها باید کاری را که دشمنان ایران نمیتوانند انجام دهند به پایان برسانند.
فریاد آنها این است که: «شما ای جوانان ، شما در صحنه سیاسی ایران هیچ کاره هستید. بگذارید آنها – یعنی دولت احمدی نژاد و قدرتهای غربی و شرقی – سرنوشت و آینده شما را مشخص کنند.». قرار است آنها با ناتوان نشان دادن خود، و در پناه رسانه های قوی بیگانه، همه قدرت مبارزاتی مردم ایران را ناتوان نشان دهند.
دو چیز در آینده ایران اتفاق نخواهد افتاد: نخست جنگی از سوی آمریکا علیه ایران و دوم تجزیه ایران. اگر تحریکاتی از سوی آنها هم انجام شود، اگر درگیری مرزی قرار است اتفاق بیافتد، اگر قرار است پایگاه نظامی ای بمباران شود، اگر قرار است یک سانتریفوژ درهم شکسته شود، تنها وتنها برای مقابله با نیروی رستاخیز ملی ایران و مرعوب کردن آن است و بس!
تفاوت سرآب «مشروطه پارلمانی» با «آیین ریشه ای»
در بحث پیرامون شیوه کشورداری عده ای فکر میکنند با آویزان کردن واژه «پارلمانی» به مدلهای کشورداری ایدآل خود و یا اشاره به وجود یک پارلمان، میتوانند به مدلهای خود جنبه مردمی سالاری و یا گاها نیز خصلت «مردم سالاری» به شیوه های کشورداری خود بدهند. این عده هم آن کسانی هستند که عموما تئوری های ورشکسته ای مانند «نافرمانی مدنی بدون خشونت» و همچنین «انتخاب نوع حکومت با یک رفراندم»، آن هم در پناه نظارت سازمان ملل مقتدره را تبلیغ میکنند.
هواداران این نظریه اعتلافی از بازماندگان نظام پیشین و مخالفان آن از نوع سالهای ۵۷ هستند. شاهزاده رضا پهلوی و هوادارن ایشان، مجاهدین خلق اسلامی، مشروطه خواهان، چریکهای فدایی اکثریت، سوسیالستهای گوناگون، بازماندگان جبهه ملی و جمهوری خواهان گوناگون، جزو نمایندگان این نظریه هستند.
سطنت طلب ها با فریاد اعلام میکنند که تفاوت «سلطنت پارلمانی» با «جمهوری پارلمانی» تنها در این است که مقام ارشد و نمادین (ونه اجرایی) کشور در یکی هر چهار سال یک بار انتخاب میشود و در دیگری توسط یک خانواده به صورت موروثی دست به دست میگردد. و از آنجایی که قدرت اجرایی از سوی پارلمان برگزیده میشود هیچ گونه خطر بازگشت به دیکتاتوری موجود نیست.
حقیقت امر این است که، اگر قرا باشد نظام های سلطنتی اروپایی (مونارشی) را نماینده نظام پادشاهی بدانیم واقعا این دو نظام پیشنهادی و مورد بحثِ گروههای ۵۷-ای با هم تفاوتی ندارند.
نظامهای سلطنتی اروپایی عموما حکومتهای اشرافیتی بودند که در بعضی مناطق اروپا خلع شدند و تبدیل به جمهوری شدند و در بعضی مناطق دیگر اروپا تا سطح یک نماد تشریفاتی تضعیف شدند. تاریخچه سلطنتهای اروپایی با خلافتهای اسلامی ۱۴۰۰ ساله در ایران تفاوتهای اساسی ندارند.
اختیاراتی که ریس جمهورهای بعضی از این کشور ها دارند از حد یک سلطان خودکامه بالاتر است. برای نمونه ریس جمهور اتریش اختیار انحلال پارلمان را دارد.
نظام پادشاهی ایرانی بر اساس قوانین آیین ریشه ای، هم با نوع سلطنت اروپایی (مونارشی) و هم با جمهوری های اروپایی و یا آمریکایی از اساس تفاوت دارد. در باره جمهوری هایی از نوع عراق، سوریه، افغانستان و ایران امروزی بحثی نمیکنیم زیرا هواداران جمهوری فرنگی، آنها را نظامهای قلابی میدانند.
در این بحث نشان داده میشود که برداشتهای کلیشه ای از الگوهای غربی و اسلامی تا چه میزان با منافع میهن ما و مردمسالاری در ایران در تضاد است.