یک مرد بود، یک مرد
در تاریخ هر مرزوبومی، نامهایی است که مثل مشعلی در تاریکی خودنمایی میکنند. جمشید شارمهد، از همین مشعلهای فراموشنشدنی در تاریخ ایران است، که با عملکرد و فداکاریهای خود، درفش مبارزه برعلیه استبداد را بلند کرد.
جمشید شارمهد از تولد تا کشته شدنش، نمونهای از مبارزان واقعی بود، که هدف خود را نجات ایران میدانست. او در عملکردش منعطف بود، اما در مواضع و گفتار خود، جدی و محکم ایستاده بود. مخالفت آشکارش با جمهوری اسلامی بهترین برهان استبدادستیزی او بود.
در همان زمان، او از سیاستهای رضا پهلوی نیز انتقاد میکرد، زیرا نگرش او متفاوت و راهکارهای مبارزاتی شاهزاده را متناسب با نیاز مردم و شرایط واقعی نمیدانست. جمشید شارمهد مخالف هرگونه مداخله خارجی بود، و از سلطنت آمیخته با دین رسمی مخصوصا اسلام اهریمنی برحذر بود. او معتقد بود تا وقتی ایرانیان به خودآگاهی ملی و اراده مردمی نرسند، هیچ نیروی خارجی نمیتواند ایران را به آزادی برساند.
جمشید شارمهد از آن مبارزانی بود که مسیر راحت زندگی در کنار خانوادهاش را رها کرد تا به راه سخت مبارزه بپیوندد. او همچون کاوه آهنگر، پرچم دادخواهی را برافراشت. با خون خود راه آزادی را برای آیندگان ایرانی هموار کرد. این در حالی بود که میتوانست همانند بسیاری دیگر از مهاجران، بیتفاوت به سرنوشت مردم، زندگی آرامی در خارج از کشور داشته باشد.
او نهتنها برای آزادی ایران جان داد، بلکه به عنوان صدایی بلند برای عدالت و انسانیت، علیه ظلم و ستم قیام کرد. شارمهد میگفت: «ایران باید به دست ایرانی آزاد شود» و هیچ چیزی جز یک پادشاهی اصیل ایرانی برای ایران قابل قبول نمیدانست. او معتقد بود دین رسمی در سیاست جایی ندارد و کشور باید بدون وابستگی به مذهب یا قدرت خارجی اداره شود یعنی ایران را باید ایرانی آزاد کنیم و بسازیم.
سرانجام، این مبارز خستگیناپذیر، قربانی مزدوران جمهوری اسلامی شد. او را ربودند و پس از تحمل زندان و شکنجه، به دست این رژیم جنایتکار در زندان به قتل رسید. جمشید شارمهد امروز به تاریخ ایران پیوسته است، اما نامش همچنان در قلب مبارزان آزادیخواه زنده خواهد ماند. او یادگاری از مقاومت و ایستادگی در برابر استبداد است؛ چراغی که راه آینده را روشن میکند.
یک مرد بود، یک مرد.