Warning: opendir(/home2/lutkwkmy/public_html/wp-content/cache/db/options//427): Failed to open directory: No such file or directory in /home2/lutkwkmy/public_html/wp-content/plugins/w3-total-cache/Util_File.php on line 133
قرامطه – انجمن پادشاهی ایران تندر

قرامطه

قرامطه ایرانیانی بودند که کعبه را  در مکه به آتش کشیدند و روی آن شاشیدند  و 60 سال حجرالاسود را درون چاه مستراح آویزان کردند پس از شصت سال با گرفتن 60 هزار دینار سنگ سیاه را به تازیان برگرداندند و تازیان دوباره حجرالاسود را در کعبه نسب کردند.

 

شناخت فکری و فلسفی «نهضت قرمطیان» و خاستگاه طبقاتی آنها، در شناخت افکار «حسین بن منصور حلاج» و درک فعالیت های اجتماعی و سیاسی او، بسیار مهم و اساسی است، زیرا که به روایت اکثر مورخین و محققین : «حلاج» با رهبر قرمطیان (ابوسعید جنابی) آشنائی و رابطه نزدیک داشته و این رابطه و مکاتبه چنانکه نوشته اند مخفی و «رمزی» بوده است.
گفتیم که : با خلافت عباسیان تجارت و پیشه وری توسعه فراوان یافت و آغاز رابطه بازرگانی با کشورهای اروپائی،باعث ترقی و تکامل پیشه وری و صنعت گردید.
استخراج نقره و آهن (در خراسان و فارس و قومس و کرمان) مس (در آذربایجان و نواحی دریای خزر) طلا (در خراسان) نفت (در فارس) سرب و گوگرد و قلع (در ناحیه کوه دماوند) به رواج صنایع فلزی کمک کرد و امنیت نسبی در سرزمین های خلافت سبب شد تا صنایع دستی بخصوص تولید پارچه های نخی و ابریشمی بیش از پیش مورد توجه و تشویق قرار بگیرد.
صنایع نساجی در این عصر، در واقع بنیاد اقتصادی بازارهای اسلامی بود. در نیشابور، مرو، کازرون، بم و کرمان پارچه های مرغوبی بافته میشد که در سرتاسر شهرها و سرزمین های اسلامی معروف و مشهور بود. دیبای «شوشتر» (که شهرت جهانی داشت) و جامه های کتانی «توزی» که در کازرون و نواحی آن بافته میشد به اکثر شهرها و ممالک اسلامی صادر میگردید.در «شوش» نیز جامه های فاخر و شاهانه بافته میشد.

ایرانیان کعبه را به آتش کشیدن و روی آن شاشیدند
انتقام شکست ساسانیان توسط قرامطه گرفته شد

رونق تجارت و صنعت، باعث پیدایش اصناف و قشرهای پیشه وران و صنعتگران گردید در حالیکه تمرکز و انحصار فئودالی خلیفه و درباریان با منافع و حیات این قشرهای نوپا (پیشه وران و صنعتگران) عمیقا ناسازگار بود.
در این عصر، قسمتی از پیشه وران و صنعتگران در کارگاههایی که «بَیْت الطَراز» نامیده میشد و متعلق به خلیفه بود کار میکردند. این کارگاهها تحت نظر ماموری بنام «صاحب الطراز» اداره میشد. این شخص محصولات کارگاهها را بدربار عرضه میکرد و مازاد آنرا به فروش میرسانید. به هریک از پیشه وران و صنعتگران روزی نیم درهم مزد میدادند که مبلغ بسیار ناچیزی بود.
«ابن بلخی» نوع دیگری از استثمار و اسارت پیشه وران را تصویر میکند، به گفته او : در کازرون، تنها آب کاریز راهبان خاصیت سپید کردن کتان را داشته و این کاریز متعلق به خلیفه بود و جولاهگان (بافندگان) که از آب کاریز استفاده میکردند، مجبور بودند که تمام بافته های خود را به مامور معتمد خلیفه (که بهای معین و ناچیزی برای آن مقرر میداشت) بفروشند و آن مامور بعدا قماشی را که از پیشه وران ضبط کرده بود، می فروخت و منافع آنرا به خلیفه می پرداخت.

(فارسنامه-ص۱۴۶-۱۴۵)

مولف «دنباله تاریخ طبری» نیز می نویسد: «علی بن احمد راسبی» فرماندار «جندی شاپور» و «شوش» و «مالک الرقاب» این ناحیه و عهده دار جنگ و مسئول املاک و لشکر و دیگر کارهای ولایت خویش بود… و املاک وسیع و درآمد بسیار داشت و هشتاد کارگاه داشت که در آن برای او جامه های حریر و غیره میبافتند.

(تاریخ طبری-ج۱۶-ص۶۸۲۱)

از طرف دیگر: تمرکز و انحصار فئودالی بر منابع آبیاری و کشت و زراعت و اخذ مالیات های سنگین، خرده مالکان یا دهقانان صاحب زمین را مجبور میکرد تا زمین های خود را بفروشند و برای امرار معاش به شهرها و نواحی بازرگانی مهاجرت نمایند. فرار و مهاجرت این دهقانان و خرده مالکان به شهرها، آنها را به پیشه ور و صنعتگر تبدیل می نمود و این امر کانون های پیشه وری و جمعیت های اصناف و صنعتگران را بیش از پیش تقویت می کرد. فرار روستائیان بی زمین نیز، آنها را در صفوف کارگران و زحمت کشان شهری قرار میداد.

ترقی توسعه تجارت و صنعت: ترقی و تکامل علوم طبیعی را بهمراه داشت. در این زمان علوم طبیعی مانند: فیزیک، شیمی، ریاضیات، طب و بخصوص ستاره شناسی و جغرافیا (که برای توسعه بازرگانی سودمند بودند) پیشرفت فراوان کردند.
دانش های طبیعی: اندیشه آزاد و رویکرد عقلانی و دلبستگی به این جهان و زندگی «این جهانی» را در دامان خود پرورش میدادند. طبیعت برای پیشه وران و صنعتگران نوپا، مجموعه ای از مواد خام و سرچشمه اصلی تولید و ثروت بشمار میرفت. آنها بنابر خصلت طبقاتی خود رویکرد این جهانی و عقلانی نسبت به هستی داشتند و بی شک، این رویکرد عقلانی و این جهانی، با جهانبینی مذهبی و اسلامی حاکم بر جامعه،عمیقاً تضاد داشت.

بنابراین: وجود مشخصه قشرهای نوپای جامعه فئودالی در قرن سوم هجری را میتوان به ترتیب زیر خلاصه کرد:
۱-از نظر اقتصادی-سیاسی: هدف پیشه وران و صنعتگران نوپا، مبارزه با حکومت فئودالی عباسی بود که با انحصار منابع اولیه پیشه وری و صنعت، این منطقه نوپا را تحت سلطه و قیومیّت کامل خود در آورده بود.
۲-از نظر فکری و فلسفی: نخستین هدف پیشه وران و صنعتگران شهرها، پیکار با دین فئودالی حاکم بر جامعه بود که شناخت واقعی طبیعت و دلبستگی به زندگی این جهانی را نفی میکرد.
(بدانید که زندگانی این دنیا متاعی کم ارزش است.(سوره نسا آیه ۷۷ و سوره های دیگر))
بر این اساس،روشن است که بقول «برنلس»، «پطروشفسکی» و دیگران: سازمانهای پیشه وری از همان آغاز پیدایش خود با فرقه های مختلف الحاد، تماس بسیار نزدیکی داشتند.
(ناصر خسرو و اسماعیلیان-ص ۵۲ (ونیز) تاریخ ایران-ص ۳۱۱)
قدیمی ترین سخنی که از سازمان های سندیکائی اسلام در دست می باشد، در رساله هشتم «اخوان الصفا» است که محتملا ایشان نیز «قرمطی» بوده اند. عده ای پیدایش این سازمان ها را مستقیما به «نهضت قرمطیان» مربوط میدانند.(تاریخ عرب -ص۵۶۹ (و نیز) ناصر خسرو اسماعیلیان- ص۵۲)
«نهضت قرمطیان» نهضت وسیع ضد فئودالی پیشه وران و روستائیان سوریه، عراق، بحرین، یمن، و خراسان بود. به نظر «پطروشفسکی» سازمان مخفی قرمطیان محتملا پیش از قیام زنجیان (زنگیان) تکوین یافته بود، شاید هم در محیط پیشه وران پدید آمده باشد، ظاهرا در سال ۲۶۰ هجری، قیام «قرمطیان» در خراسان به وقوع پیوست، قیام بزرگی نیز در عراق سفلی، تحت رهبری «حمدان قَرْمَط» آغاز گردید. وی در سال ۲۷۷ هجری در کوفه، ستاد گونه یا «دارالهجره» ای (یعنی خانه پناهگاه در هجرت) تاسیس کرد که خزانه عمومی داشت و قرمطیان متعهد بودند خمس درآمد خویش را به آن صندوق بپردازند.(اسلام در ایران-ص۲۹۸)
محققانی (مانند ایوانف) «قرمط» را مشتق از کلمه «قرمیس» (بمعنای برزگر و کشاورز) دانسته اند.(ناصر خسرو و اسماعیلیان-ص۸۰) اما تردیدی نیست که کلمه «قرمط» و «قرمطی» از نام «حمدان قرمط» (نخستین بنیانگذار این سازمان) مشتق گردیده و منسوب به «قرمط» می باشد.
«سعید نفیسی» می نویسد: قرامطه مسلکی نزدیک به مسلک اباحتیان (اباحیّه) یا اشتراکیون داشتند که شاید از «مزدکیان» پیروی کرده باشند و شاید همان «مزدکیان» بوده باشند که از دوره ساسانیان در خفا در این نواحی زیسته و اینک بنام دیگری، دوباره سر بر آورده اند.(تاریخ بیهقی-ج۲-تعلیفات سعید نفیسی ص۸۴۷) نویسندگان «تاریخ فلسفه در جهان اسلامی» نیز تایید می کنند که : میان مذهب قرامطه و سبک اجتماعی مزدک و بابک،ارتباطی استوار بود… و علمای اسلام در مسلک «قرمطی» آثار هجوم «مجوسان» (زرتشتی ها) و مزدکیان و مانویان را برای انهدام ارکان اسلام آشکار می دیدند.(تاریخ فلسفه در جهان اسلامی-ص ۱۸۸و ۱۸۷ (و نیز) فلسفه اسلامی دکتر هاشم گلستانی-ج۱-ص۱۷۰ و۱۶۹)
«لوئی ماسینیون» و بعضی دیگر از مستشرقین و محققین،«قرامطه» را با «اسماعیلیان» و «فاطمیان» یکی دانسته(قوس زندگی حلاج-ص۴۶ (و نیز) تاریخ اجتماعی ایران-مرتضی راوندی-ج۲-ص۲۲۷) و بر این اساس،در تحلیل عقاید سیاسی و فلسفی «قرامطه» دچار اشتباه شده اند.
باید دانست که «قرامطه» جناح انشعابی و رادیکال فرقه اسماعیلیه بودند، آنها (بر خلاف اسماعیلیان و فاطمیان) پای بند به اصول و عقاید دینی نبوده، بلکه علیه دین و دولت اسلامی مبارزه میکردند. بهمین جهت، اسماعیلیان و فاطمیان همواره رابطه خود را با قرامطه، انکار می نمودند.(ناصر خسرو و اسماعیلیان-ص۸۸ (و نیز) فدائیان اسماعیلی-برنارد لویس-ص۴۹و۴۵ (و نیز) غزالی نامه-جلال همائی ص۲۶ (و نیز) تاریخ ادبی ایران-ج۱-ص۵۸۸)
«اصطخری» و «ابن حوقل» پیشه رهبر قرامطه (ابوسعید جنابی) را «آردفروش»(مسالک و الممالک-ص۱۳۰ (و نیز) صورة الارض-ص۶۲) و «ابن اثیر» شغل او را «خوار و بار فروش» می نویسند،(کامل-ج۱۳-ص۱۳) در حالیکه مولف «بحرالفواید» او را مردی «پوستین دوز» از شهر «جناب» میداند.(بحرالفواید-ص۳۴۷)  بطوریکه از منابع تاریخی بر می آید: «ابو سعید جنابی» از مردم «جنابه» (بندر گناوه خلیج فارس) بود. او با همدستی «حمدان قرمط» و «زکرویه» (که هر دو ایرانی و از شعوبی های تندرو بودند) سازمان سیاسی قرمطیان را بوجود آورد. «ابو سعید جنابی» مدتی در گناوه و «توز» به تبلیغ عقاید «قرمطی» پرداخت(صورة الارض-ص۶۲) اما پس از مدتی تحت تعقیب ماموران خلیفه قرار گرفت و به بحرین رفت. بحرین سابقا از ایالات امپراطوری ایران بود و اکثریت ساکنان آن را ایرانیان و یهودیان تشکیل میدادند. بسیاری از مردم این ناحیه هنوز اسلام را نپذیرفته بودند،ولی در عوض خراج و «جزیه» میپرداختند. بدین ترتیب، بحرین و نواحی اطراف آن،پایگاه و پناهگاه مناسبی برای قرامطه جنوب گردید.
«ابوسعید جنابی» به علم و شعبده آشنا بود، بطوریکه بسیاری از مردم او را پیغمبر و حتی خدا میدانستند. او در بحرین گروه کثیری از پیشه وران و روستائیان را گرد آورد و شهر «لحسا» و «قطیف» و بحرین (هجر) را تسخیر نمود و نخستین جمهوری غیر مذهبی (لائیک) را در «لحسا» تشکیل داد که در حدود ۱۵۰ سال ادامه یافت.
شهر «لحسا» بخاطر موقعیت خاص بندری و بازرگانی خود در رابطه با کشورهائی چون هندوستان و چین مورد توجه بازرگانان و ثروتمندان بود و از این راه سودهای فراوانی نصیب ساکنان آن شهر میشد.
عده ای جمعیت «اخوان الصفا» و «قرمطیان» را یکی میدانند. بی شک،از نظر فلسفی،قرمطیان تحت تاثیر «اخوان الصفا» نیز قرار داشته اند.
اینکه «گلدزیهر» فلسفه اخوان الصفا را فلسفه دینی پنداشته، ناروا است. هدف اخوان الصفا،یک هدف سیاسی محض بود و تشیع شان ظاهری بوده تا آراء حقیقی و اغراض خود را در زیر آن مخفی سازند.(نگاه کنید به : تاریخ فلسفه در جهان اسلام ج۱ ص ۱۹۵ و ۱۹۱)
اخوان الصفا معتقد بودند که : فلسفه فوق شریعت است و فضایل فلسفی، فوق فضایل شرعی می باشد. آنها همچنین اعتقاد داشتند که مکتب و مذهب عقلی بالاتر از همه ادیان و مذاهب قرار دارد و تنها بوسیله عقل و تعینات عقلی باید زندگی انسان را هدایت کرد. آنها میگفتند : اینکه خدا، بندگان خود را با آتش جهنم شکنجه میدهد و یا، خدا به بندگان خود خشم و غضب میکند، مورد قبول عقل نیست، بلکه هرچه هست در این دنیاست و نفس تبهکار باید دوزخ خود را در این دنیا ببیند،انسان باید بهشت موعود را در همین دنیا به وجود آورد. «اخوان الصفا» معاد و معجزات پیغمبران را انکار میکردند. آنها عمیقا معتقد بودند که تنها خرد آزاد می تواند پدید آورنده فضیلت واقعی باشد.
«قرامطه» در زمینه علمی، معارفی را که از یونان و مصر و صائبیان گرفته بودند،بزبان عرب در آوردند و آنرا میان هواخواهان خود انتشار دادند.(تاریخ بیهقی تعلیقات ص ۸۴۷)
«قرمطیان» بزودی در بین ایالات مختلف اسلامی و در میان قشر بازرگانان و روشنفکران، طرفداران بسیار بدست آوردند،آنها کسانی را که به آئین اسلام گرویده بودند و مقررات آنرا محترم میشمردند،بدیده استهزاء مینگریستند و پس از آنکه به «لحسا» برگشتند،هرچه قدر قرآن و تورات و انجیل بود، همه را به صحرا افکندند و از بین بردند. بنظر آنها سه نفر،مردم جهان را گمراه کردند : شبانی (که مقصودشان موسی بود) طبیبی (که مرادشان عیسی بود) و شتربانی (که منظورشان محمد بود) واین شتربانی (پیغمبر اسلام) از دیگران شعبده بازتر و سبک دست تر و محتال تر بود. (بحر الفواید ص ۳۴۶ و نیز تاریخ بیهقی ص ۸۴۹ و نیز سیاست نامه ص ۳۰۹)
بنابراین : ما،با نظر «نولد که» و دکتر «خربوطلی» (انقلاب اسلامی ص ۱۴۲) و نیز با عقیده «پطروشفسکی» (اسلام در ایران ص ۳۰۷) که نهضت قرمطیان را «انقلاب اسلامی» و از «غلات شیعه» دانسته اند موافق نیستیم زیرا همانطور که دیدیم،عقاید و سخنان قرمطیان نه تنها با اصول و موازین اسلام مطابق نیست (تاریخ شیعه و فرقه های اسلام ص ۱۵۲) بلکه اساسا مخالف آنست. لفافه مذهبی این نهضت،در حقیقت نیاز معنوی رهبران آن مذهب نبوده، بلکه لفافه مذهبی توده ای و مترقی در قرون وسطی را باید در علت های زیر جستجو کرد :
۱.شرایط سخت مذهبی و تبلیغاتی که برای سرکوبی ملحدین و انقلابیون به عمل می آمد، باعث میگردید تا رهبران جنبش های مترقی در قرون وسطی جهت جلت توده ها از لفافه مذهب در ابراز عقاید خود استفاده نمیاند.
۲.در شرایط سیاسی-فرهنگی قرون وسطی، وجود احزاب سیاسی مترقی ناشناخته بود و هرگونه الحاد و ارتدادی به شکل «رفض دینی» تجلی میکرد. به گفته بارتولد، فویرباخ و انگلس : در دوره ای که مردم جز دین و الهیات باورهای دیگری نمیشناختند استفاده رهبران جنبش های مترقی از لفافه مذهبی را باید ضرورتی برای کسب پایگاه اجتماعی-سیاسی جهت این نهضت ها دانست.(نگاه کنید به : جنبش حروفیه و نهضت پسیخانیان علی میر فطروسیان ص ۱۱ ۱۳ ۳۳ ۳۴)
قرمطیان اگرچه در بعضی موارد از لفافه مذهب استفاده کرده اند، اما این امر، تنها برای جلب توده ها به میدان عمل و مبارزه بوده است. با درک درست از ماهیت عقیدتی این نهضت است که مورخین معتبری (مانند ابن اثیر و طبری) قرمطیان را دشمن خدا میدانند و تاکید میکنند :
قرمطیان خود را شیعه میدانستند تا بواسطه آن بتوانند کار خود را انجام دهند و عامه مردم را بسوی خود جلب نمایند.(کامل ج۱۳ ص ۹۰ و ۶۸ ونیز تاریخ طبری ج۱۵ ص ۷۷۶۰ و نیز حبیب – السیر خواند میر ج۲ ص ۲۸۵ و نیز تاریخ فلسفه در اسلام – دی بور ص ۳۲ و نیز فلسفه اسلامی ج۱ ص ۲۵۲) «بغدادی» نیز در اثبات ارتداد قرمطیان از اسلام و نابود کردن آن و تجدید فرهنگ و تمدن ایرانی بوسیله قرمطیان شواهد بسیاری بدست داده است، او اضافه میکند که : چون قرمطیان جرات نداشتند عقاید ضد اسلامی خود را بصراحت اظهار و آشکار کنند، دعوت خود را در لباس و لفافه مذهب باطنی انتشار دادند(تاریخ ادبیات در ایران – ذبیح الله صفا ج۱ ص ۱۸۸)…بخاطر شرایط خاص مذهبی بود که قرمطیان حقیقت مذهب خود را برای پیروانشان آشکار نمی کردند مگر بعد از آماده ساختن طولانی و طی مراحل مختلفی که روش فیثاغوریان و مانویان را بیاد می آورد، و نیز پس از آنکه فرد را سوگندهای گران میدادند که «راز»ی را فاش نسازند.(تاریخ فلسفه در جهان اسلام ص ۱۸۸) سازمان مخفی «قرمطیان»، بوسیله تبلیغات وسیعی، اکثر قشرهای اجتماعی را به خود جلب کرد و بخصوص با روشنفکران بغداد از جمله با «حسین بن منصور حلاج» و دیگر شخصیتهای آگاه سرزمین های اسلامی به صورت مخفی و «رمزی» به مکاتبه و مرابطه پرداخت. «قرمطیان»حتی در مکاتبات و ارتباطات خود، از نوعی «خط رمزی» استفاده میکردند و این،نشان می دهد که سازمان قرمطیان دارای یک تشکیلات منظم سیاسی بوده است. آثار و اشعار بعضی از شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری، وجود این خط اسرار آمیز را تایید میکند، مثلا «حکیم عمر خیام نیشابوری» در یکی از شعرهای خود، به وجود این نوع خط رمزی، اشاره میکند :
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
این خط مقرطه نه تو خوانی و نه من
«ناصر خسرو » ضمن بررسی پایگاه طبقاتی و شکل حکومتی قرمطیان، درباره فرایض دینی و سیایت مذهبی قرمطیان مینویسد : در شهر «لحسا» مسجد جامع و بطور کلی مسجد وجود نداشت، ساکنان شهر «لحسا» نماز روزانه نمی گزاردند.(سفرنامه ص ۱۱۲)
«محمد حسینی علوی» تاکید میکند که از نظر فلسفی «قرامطه» و «زنداقه» در نفی «خدای آفریدگار» همصدا و هماهنگ هستند.(بیان الادیان ص ۱۴۹)
بخاطر اقتصاد خوب «قرمطیان» ، حکومت این کشور با کشورهای مسلمانی که دارای اقتصاد و حکومت عقب مانده بودند،همواره مبارزه میکرد و به ترویج و تبلیغ عقابد و شیوه حکومتی خود می پرداخت.
«مسعودی» می نویسد : تبلیغات سری «قرمطیان» بر ضد عباسیان، موجب شد تا روشنفکران و توده های ناراضی ،بتدریج گردشان جمع شده و در قیام های پارتیزانی با «قرمطیان» همکاری نموده و یاری شان میکردند.(مروج الذهب ص ۲۶۱)
«بوسورث» تصریح میکند : «…سازمان قرمطیان،تقریبا جنبه اشتراکی و سوسیالیستی داشت و مالیاتی که جمع میشد در میان افراد جامعه به نسبت احتیاجشان تقسیم میگشت»(سلسله های اسلامی ص ۱۱۷) «حناالفاخوری» و «خلیل الجر» و «فیلیپ حتی» نیز مینویسند : جنبش قرمطیان با تمایلات کمونیستی و انقلابی خویش، در سازمان سیاسی اسلام نیروئی هول انگیز شده بود.(تاریخ عرب ص ۵۷ و نیز تاریخ فلسفه در جهان اسلامی ص ۱۸۶)
«قرمطیان» مساوات و برابری اقتصادی-اجتماعی را تبلیغ میکردند و بزودی قشرهای عظیمی از روستائیان و پیشه وران را به سوی خود جلب نمودند.
«دکتر خربوطلی» ضمن تایید این مطلب،می نویسد : «حمدان قرمط» بر اساس جهان بینی خود، یک جامعه سوسیالیستی را بنیاد نهاد، زمین را متعلق همگان خواند و و مالکیت ارضی را ملغی ساخت و چنین استدلال کرد که : چون ما به اصل مالکیت فردی اعتقاد نداریم و زمین را از آن توده مردم میدانیم، پس مالکیت همگانی را جایگزین مالکیت فردی میکنیم و همه مردم، حق استفاده و بهره برداری از اراضی زیر کشت را خواهند داشت.(انقلاب اسلامی ص ۱۳۶)
کار قرمطیان به آنجا کشید که همه دارائی خود را بصورت مشاع (اشتراکی) در اختیار جمع قرار دادند بطوریکه دیگر غنی و فقیری در میان ایشان نماند و کسی جز شمشیر و سلاحش مالک چیزی نبود.(سفرنامه ص ۱۱۳)
از نظر سیاسی : قرامطه به استقرار حکومت جمهوری اعتقاد داشتند و به امامت (خلافت) موروثی و بلاانقطاع معتقد نبودند. این امر دلیل دیگری است بر اینکه فلسفه سیاسی قرمطیان اساسا تمایلات سلطنت طلبانه (حکومت موروثی) شیعیان،تضاد داشت.
در سال ۲۹۴ هجری، قرمطیان به شهر مکه حمله کردند و حجاج را به قتل رساندند و ۱۱ روز در مکه ماندند و «حجرالاسود» و محتویات درون کعبه (از قبیل جواهرات و اشیا قیمتی) را با خود به بحرین بردند.( کامل – ابن اثیر ص ۶۵ و نیز آثار الباقیه ص ۲۷۷) مورخین در این باره می نویسند : قرمطیان «حجر الاسود» را از «خانه» جدا کردند و بر بام کعبه شدند و ناودان زرین کعبه را کندند و میگفتند : «…چون خدای شما به آسمان شود و «خانه» را بر زمین ضایع گذارد، خانه اش را غارت و ویران میکنند»…. پس جامه از «خانه» باز کردند و پاره پاره به غارت بردند و به استهزا میگفتند : «و مَنْ دَخَلَه کانَ آمناً و آمنهم مِنْ خوفْ» (یعنی) : وقتی که در خانه کعبه رفتید چرا از شمشیرهای امان نیافتید؟ (اشاره به سوره آل عمران آیه ۹۷ (هرکه در خانه کعبه داخل شود ایمن گردد). مولف) و اگر خدایی می بود شما را، ایمن میکرد شما را از بیم زخم شمشیرها..» (سیاست نامه – ص ۳۰۸ و نیز تاریخ فلسفه اسلامی ص ۱۸۷.) حمله قرمطیان به مکه از طرف آزادمردان و روشنفکران اسلام(که عده آنها در آن عصر قابل توجه بود) با شادی و تحسین استقبال شد. (زندگی مسلمانان در قرون وسطی ص ۱۲۷)
«ابن مسکویه» می نویسد که : برای برانداختن و سرکوبی قرمطیان، تنها در بین النهرین، خزانه عباسی بکلی خالی شده بود، زیرا فرونشاندن این شورش ۷۰۶ میلیون دینار (طلا) هزینه برداشت.(تحارب الامم ص ۱۴۲)
موفقیت و پایائی حکومت ۱۵۰ ساله قرمطیان را میتوان در علت های زیر خلاصه کرد.
۱-برخورداری از یک جهانبینی غیرمذهبی که وسیله ای موثر و مطمئن، برای ایجاد «بهشت موعود» در این جهان بود.
۲-اعمال و اجرای یک سیاست اقتصادی اشتراکی، مبتنی بر توزیع عادلانه ثروت ها و تامین و تعمیم آزادی و عدالت اجتماعی.
«ابوسعید جنابی» (رهبر قرامطه) با ایجاد جکومت دموکراتیک «لحسا» و با روش شجاعانه خود، به سایر رهبران و پیشوایان جنبش های میهنی، راه و رسم تشکیل حکومت های آزاد و ملی را آموخت.(زندگی مسلمانان در قرون وسطی ص ۱۳۹)
«قرمطیان» در ایران دارای پایگاه عظیم توده ای و روستائی بودند بطوریکه در زمان «نوح دوم سامانی»، این نهضت با همدستی دولتهای فئودال و روحانیون وابسته به آنها بشدت سرکوب گردید. در زمان «سلطان محمود غزنوی» نیز شکار و سرکوبی «قرمطیان» شدیدا ادامه داشت. «گردیزی» می نویسد : «…. و «محمود» بیشتر ایشان (قرمطیان) را بگرفت، بعضی را دست برید و نکال (شکنجه) کرد، و بعضی را به قلعه ها بازداشت تاهم اندر آن جای ها، بمردند…»(زین الاخبار ص ۱۸۰) آثار و اشعار شاعران متملق دربار غزنوی از سرکوبی و کشتار عظیم قرمطیان حکایت میکند.«فرخی سیستانی» می گوید :
«قرمطی» چندان کشی کز خونشان تا چند سال
چشمه های خون شود در بادیه ریگ مسیل
و «عنصری» نیز در مدح «سلطان محمود غزنوی» میسراید :
نه قلعه ماند که نگشاد و نه سپه که نزد
نه «قرمطی» که نکشت و نه گبر و نه کافر
دکتر علی میرفطروس، حلاج، چاپ پانزدهم، برگهای 70 تا 84

قرمطیان . [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (اِخ ) فرقه ای از غُلات شیعه میباشند که به سبعیه نیز نامیده شده اند. (تعریفات ). از وقتی که نخستین دعات اسماعیلی در اهواز مستقر شدند و آغاز دعوت برای امامت محمدبن اسماعیل و اولاد او کردند، یکی از مبلغان خود را به نام حسین اهوازی به سواد کوفه فرستادند.

وی در آنجا با مردی به نام حمدان اشعث معروف به قرمط ملاقات کرد. حمدان به زودی دعوت باطنیه را پذیرفت و در این راه به حسین اهوازی یاوری کرد و چندان در این کار کوشش نمود که حسین اهوازی امر دعوت را در سواد عراق به او واگذاشت . و او کلواذا یکی از توابع بغداد را مرکز دعوت خود قرار داد و دعوت وی چنان به سرعت انتشار یافت که در سال 276 هَ . ق . توانست به خرید اسلحه و تشکیل دسته ای از جنگجویان پردازد. اینان به زودی شروع به خونریزی و قتل مخالفان خود کردند و رعبی عظیم از آنان در دل مسلمانان عراق افتاد و بسیاری از مردم از بیم جان دعوت ایشان را پذیرفتند.

قرمطیان عراق در سال 227 هَ . ق . قلعه ٔ استواری در سواد کوفه به نام دارالهجرة برای خود ترتیب دادند. حمدان از این پس به وضعمقررات مالی و نظامات اجتماعی متقنی برای اتباع خودمبادرت جست و هر یک را موظف به خرید سلاح برای خود کرد.

داماد حمدان به نام عبدان کاتب یکی از دعات چیره دست او بود که مردم را به «الامام من آل رسول اﷲ» دعوت میکرد و او توانست دو تن از بزرگترین ناشران دعوت قرمطیان را به نام ابوسعید جنابی و زکرویه بن مهرویه که هر دو ایرانی بودند به این مذهب درآورد. از حدود سال 280 میان حمدان و عبدان کاتب با مرکز دعوت اسماعیلی در اهواز اختلاف حاصل شد و از این راه مذهب جدیدی به نام قرمطی که از شعب مذهب اسماعیلی محسوب میشود به وجود آمد. زکرویه پسر مهرویه و پسرانش یحیی و حسین درشمال عراق و بلاد شام شروع به نشر عقاید قرمطیان کردند و مدتی دمشق را در محاصره گرفتند و قوافل حاج را غارت کردند و فتنه ٔ آنان تا سال 294 به قوت ادامه داشت .

ابوسعید جنابی (حسین بن بهرام ) از اهالی جنابه ٔ فارس بود که دعوت خود را در بحرین و یمامه و فارس پراکند و سپاهیان خلیفه را منهزم ساخت و رعب و هراسی عجیب میان مسلمانان افکند، تا در سال 301 به دست یکی ازغلامان خود کشته شد و بعد از او پسرش ابوطاهر به اشاعه ٔ دعوت قرمطیان و قتل و غارت بلاد عرب و عراق عرب وکشتن قوافل حاج اشتغال داشت و اعقابش تا سال 367 حکومت میکردند، وجه تسمیه ٔ این فرقه به قرمطی انتساب آنان است به حمدان اشعث ملقب به قرمط. راجع به معنی کلمه ٔ قرمط اقوال مختلفی است ، قرمطة در لغت یعنی ریز بودن خط و نزدیکی کلمات و خطوط به یکدیگر، و میگویند چون حمدان کوتاه بود و پاهای خود را هنگام حرکت نزدیک به هم میگذاشت ، به این لقب خوانده شد و باز میگویند که لفظ قرمط از باب انتساب قرمطیان است به محمد وراق که خط مقرمط را خوب مینوشت و دعوت فرقه ٔ اسماعیلیه به دست او در میان قرمطیان به کمال رسید.

ظاهراً کلمه ٔ قرمطی از لغت نبطی «کرمیته » به معنی سرخ چشم باشد. قرمطیان میگفتند محمدبن اسماعیلیان امام هفتم و صاحب الزمان است و معتقد به قیام به سیف و قتل و حرق مخالفان خود از سایر مذاهب اسلامی بودند. زیارت قبور وبوسیدن سنگ کعبه و اعتقاد به ظواهر در مذهب آنان حرام بود و در احکام شریعت قائل به تأویل بودند.

(تجارب الامم ج 1 ص 33) (تاریخ الاسلام السیاسی ج 3 ص 325) (تاریخ ادبیات در ایران ج 1 ص 217 و 218).

این فرقه میگفتندکه نبوت حضرت رسول بعد از غدیر خم از آن حضرت سلب ونصیب حضرت علی بن ابی طالب گردید.

(از الفرق بین الفرق ص 61) (تلبیس ابلیس ص 110) (مقالات اشعری ص 26) (ملل ونحل ) (خاندان نوبختی ص 261).

شعار قرمطیان مانند اسماعیلیان رایت سفید بوده است . بعضی از مورخان و نویسندگان فرقه ٔ باطنیه را اعم از اسماعیلیان و قرمطیان و غیره متهم به خروج از دین و تظاهر به اسلام برای نابود کردن آن و تجدید رسوم مجوس کرده اند. اگر این دعوت درست باشد ظهور این مذهب در ایران با منظور و مقصود ملی همراه بوده است .

البغدادی شواهد متعددی برای اثبات این نظر داده و آغاز دعوت این قوم را از زمان معتصم دانسته است که بابک و مازیار برای آئین های قدیم قیام کرده بودند. وی میگوید اصحاب تواریخ گفته اند که واضعان اساس دین باطنیه از اولاد مجوس و مایل به دین اسلاف خود بوده اند و چون جرأت نمیکردند این عقیده را به صراحت اظهار کنند دعوت خود را در لباس مذهب باطنی انتشار دادند. اساس معتقدات این قوم بنابه تصریح بغدادی بر ثنویت است ، یعنی میگویند خداوند نفس را خلق کرد و خدا [اله الاول ] و نفس [اله الثانی ] مشترکاً امورعالم را به تدبیر کواکب سبعه [هفت امشاسپند] و طبایعالاول [= ایزدان ] اداره میکنند. همچنین شروع به تأویل احکام شریعت کردند به وجهی که منجر به احکام مجوس بشود، مثلاً برای اتباع خود نکاح با محارم و شرب خمر را جائز شمردند و امیر قرمطی احساء بعد از ابوطاهر جنابی فرمان داد که اگر کسی آتش را خاموش کند دستش را ببرند و اگر کسی آن را به دَم خویش بمیراند زبانش راببرند.

از اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری مبارزه ٔ شدیدی در عراق و ایران با اسماعیلیان و قرمطیان شروع شد، و با ظهور محمود سبکتکین که به قتل شیعه و معتزله و اسماعیلیه و قرامطه ولوعی تمام داشت بر شدت این مبارزه افزوده شد و محمود خود میگفت : «من ازبهر عباسیان انگشت درکرده ام در همه ٔ جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید و درست گردد بر دار میکشند».

(الفرق بین الفرق چ 2 صص 169 – 188) (صورة الارض
صص 295- 296) (تجارب الامم ج 1 صص 33 – 34) (کامل التواریخ ذیل حوادث سال 278) (تبصرة العوام ص 184) (جهانگشای جوینی ج 3 ص 87) (الحضارة الاسلامیه فی القرن الرابع ج 2 صص 53 – 58) (تاریخ ادبیات در ایران ج 1 صص 216 – 220).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *